نبرد

/nabard/

    battle
    combat
    encounter
    engagement
    fight

فارسی به انگلیسی

نبرد با صفوف اراسته
pitched battle

نبرد پیشه
mercenary

نبرد تن به تن
pitched battle

نبرد تن به تن کردن
duel

نبرد رزم ارایی شده
pitched battle

نبرد سرنوشت ساز
armageddon

نبرد عظیم
titanic struggle

نبرد نهایی
showdown

نبرد هوایی
dogfight

نبرد کردن
battle, combat, fight

مترادف ها

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

battle (اسم)
نبرد، پیکار، نزاع، جنگ، مبارزه، مصاف، جدال، رزم، محاربه، زد و خورد

fight (اسم)
نبرد، پیکار، جنگ، زد و خورد، حرب، کارزار

combat (اسم)
نبرد، پیکار، مبارزه، مصاف، رزم، محاربه، زد و خورد، حرب

conflict (اسم)
نبرد، برخورد، ستیزه، ضدیت، نا سازگاری، تضاد، کشمکش، مناقشه، مغایرت، کشاکش

fray (اسم)
وحشت، نبرد، غوغا، نزاع، ترس

set-to (اسم)
نبرد، زد و خورد، درگیری

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

نبردنبردنبردنبردنبرد
اورد
رزم، معرکه، جدال، جنگ
حمید رضا مشایخی - اصفهان
گریزان ز دار آخرت و کم مه آلود عشقش مشو،
پایمال سخن مکن و تو ز آیین دمشقش مشو،
ز همین راز ما کز قنچه بر آید درب خون برون،
ابر آسمانها را دهد بر دروازه های مستی جنون،
چو باران مه گشایش درب این جان ما شو،
...
[مشاهده متن کامل]

کز ستایش خاک این سرباز هم درمان ما شو،
ذات تقوا را بجوی درب آسمان هستی،
ولیکن مخواه کز غلام قمر هم دگر راز مستی،
عاشق عشقی کنان بیا و مه ستین این جان ما شو،
درب دروازه نور اله ام بیا و تو بازا این راز ما شو،
شاد روان ارواحم سخن ز نبردی آید برون،
که محرم راز شود درویش این فقط خون،
ای که خواهش افسون جگر داری و ترانه،
شاه شعبان بخوان ز حلق این راز و دوردانه،
دل که ز مستی راز طالب را درب گشایش سرود،
بدان کز آشنایی عشق خود را هم درب دریا نمود،
پروا کجاست درب این حلق و گفتار گرانت،
ای که صدا را گشته بر این مهربان شجاعت،
شب و روز رفتند و گم گشته آشنایی،
تو بیا و صدا را بده درب گدایی،
ز علی سروده ها را جان به سر کن،
شقایق مال توست و تو ز خون هم جگر کن،
ولیکن تند و تیز این زبان پاش،
که تا پروا بینی بیا و تو هم ز شکیبایی گران باش،
سکوت جان را محتوای شمع راز ساز،
خدای را عز و جل درب دوای نوش و کام باز،
این همین خواستگار نماز شب شایان نبرد است،
چرخ گردان را ستایش ز نوگر درب آه و درد است،
ماه شب بگشای ز آسمان درب زمین،
کز خدای آمده بر شکرش امیر المومنین،
هم نبرد و هم ستیز شاه را درب دندان نیزه کن،
کجا می روید زندانیان ای که اهل عهد و پیمان برده کن،
قافل از عشق و مستی بر خدای ارم،
چه کسش باشد همتای وفای این کرم،
ای خدا چادرم ده ز سفر درب سرم،
کز سخن برمیاید دگر وفای جگرم،
اشک شب کن نمازم را ز تبرگ نور سلطان،
شایان این دلکم نیه درنگی درب جاده ایمان،
چای شیرین نوشان بر این عیون روزگارم،
کز خدای متعال گشته همه رفتار و کردگارم،
گاهی غم گاهی اندوه بر فرق گرانم،
شمع خود کرده همان هد هد جانم،
چشم حسد ورزد خرد را درب زندگانی،
کم مکن این عقل و جامه پاش جامش جهانی،
ای خدا هستی گر سخن می گفت درب این دهانم،
چاه آب می داد بر درنگ این خس زمانم،
مه گلی سازش بخواهد کز سخن توانا مانده رازش،
نجف علی باشد درب این همین عیون روزگارش.
تکتم کمانی

این دو واژه را نباید با هم اشتباه گرفت:
جنگ ( War )
نبرد ( Battle )
چالش
نبرد از نورد و نوردیدن آمده همچنین واژه وردنه ( ابزاری برای پخش و پهن کردن و بار آوردن خمیر به . . . . ) وردن بوده که امروزه به بردن تبدیل شده / میتوان نوشت که بردن یا وردن با آوردن یکی میباشد و همه اینها اشاره به گردیدن و چرخش دارد چرا که در گذشته بسیاری از واژه های زبان فارسی در دیگر زبان های ایرانی دگرش واج و به گ را بسیار داریم همچون
...
[مشاهده متن کامل]

گرگ = که در گذشته و زبان پهلوی وِرگ بوده
گذاشتن = وذاشتن
گشنه = وشنه
و . . . .
بنابراین نبرد نورد بوده و با آوردن یه چمار گشتن یکی می باشد و آمال و منظور آنچه اتفاق افتاده و رخ داده است می باشد ( چرخش روزگار و نورد آن ( گشتن آن )
امروزه به نبرد پیکار / رقابت و . . . میگویند اما درست و اصل آن گشتن و چرخش است
باد روستایی را درنوردید = باد روستایی را به کلی تغییر داد.

واژه نبرد
معادل ابجد 256
تعداد حروف 4
تلفظ nabard
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: nipart]
مختصات ( نَ بَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی nabard
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
مبارزه با دشمن
WAR : جنگ
BATTLE : نبرد
نبرد، ، ، ، حمله ، ، ، جنگ، ، ، مبارزه معنی
storm of swords
رشته نبردهای ایران و عثمانی
جنگ
آورد
آورد، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)