بخدا داداش من بیشتر نگران تو هستم تا دوستم
تو ییار بگو ناگهانی تو حرف مکالماتمون زدم بخاطر داداشی
دوستی او
رو راست باش دختری بود که زمانی دوستت داشت
آن دختر روزی ازدواج خواهد کرد چه تو باشی نباشی
... [مشاهده متن کامل]
و خودت خوب میدونی باید در مورد خودت کار بشه
لطفا قلب دختری که نمیشکندت رو نشکن من خودم ناراحت میشم
دوستان مواظب باشین در حال راه پاپوش هاپوش درنده نشوید اینقد ناگهانی میگین نگرانتون شدم
نوهلمانه:ناگهان. لری ولی. شاید نو حالمانه باشد.
چیزی در دست است دیر هنگامی است در روزگار به آن می نگرند و چیزی نیافته اند و به روند روزگار ناگهان به آن می نگرند و می بینید آینه است و خود را در آن می بینند.
بی مقدمه
در زبان سنگسری
نغافَلکی : ناگه ، به یکباره
ناگهان=بی هوا میشود در جدول/ارمان عابد رشت
یکباره، یکدفعه، یهویی، به یک دم
به شتاب، فوری،
بی جهت، بیدلیل،
بیخبر، بیجا،
بی اندیشه، نا خواسته
ناغافل
just like that
✍️ out of the blue
در یک آن
ناغافِل. ( در بعضی از شهرها هنوز از این لفظ استفاده می شود )
داشتم با تلفن حرف می زدم ناغافل قطع شد.
all at once
سورپرایز
بدون علت بیرونی ، بیکباره، یک دفعه ای
غافلانه ، ناگهان
ناگهان
یکهو. . . بیهوا. . . . یهو. . . .
Suddenly
Such as : suddenly l fell into the river
یکباره
بی هوا ( بیش تر بجای �ناگهانی� )
نمونه:
برخی ها نیز چون هلو می مانند که تا نام شان را ببری، بپرند به گلویت؛ آن اندازه بی هوا که تنها شیرینی اش را بچشی و دیگر به هیچ چیز نیندیشی؛ به همین سادگی!
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/04/blog - post_74. html
مترادف:وانگهی
پیشگفتار انجام شدن، رخ دادن و یا حاصل شدن اتفاقی و یا غیر منتظره
به یک باره
بیکبار
یکمرتبه
یک دفعه؛ بیخبر
ناگهان : تحریف نا / آگاهان به معنای رویدادن اتفاقی در حال نا آگاهی
یک دفعه
لحظه ای
یکهو
یهویی
یک دفعه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)