ناموزون

/nAmowzun/

    tuneless
    disharmonious
    dissonant
    graceless
    ragged
    unrythmical
    disproportionate
    off-key
    unrythmical

فارسی به انگلیسی

ناموزون و ناجور
angular

مترادف ها

inharmonic (صفت)
نا موزون، غیر متجانس، ناموزون، بی اهنگ

inharmonious (صفت)
غیر متجانس، ناموزون، بی اهنگ

discordant (صفت)
ناسازگار، نا موزون

dissonant (صفت)
ناهنجار، نا موزون، ناجور، بداهنگ

atonal (صفت)
نا موزون، دارای عدم هماهنگی و توازن

tuneless (صفت)
نا موزون، نارسا، بی اهنگ، ناکوک

toneless (صفت)
نا موزون، بی اهنگ

پیشنهاد کاربران

ناهمتراز ( بویژه در پهنه ی اختسادی )
در کنار برابر درستِ � ناهماهنگ� یاد شده در بالا ( از دید من، بسیاری دیگر از برابرهای یاد شده در بالا نادرستند و تنها �ناساز� را می توان با اندک چشم پوشی در برخی باره ها بکار برد ) ، کاربردِ آمیخته واژه ی �ناهمتراز� ( بویژه در پهنه ی اختسادی ) درست تر و یا شاید درست ترین جایگزین �ناموزون� باشد؛ نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

�. . . رویش و گسترش اختساد سرمایه داری بویژه از دوره ی که سرمایه داری امپریالیستی گام بگام بر همه ی پهنه های اختسادی چنگ انداخته، در سرشت ناهمترازِ ( ناموزون ) خود، برای لایه های هازمانی رویهمرفته کوچکی، سرمایه آفرین و برای میلیون ها و میلیاردها تن زاینده ی تنگدستی و درماندگی است. � ( از یادداشتی در دستِ کار )

ill - matched
نابهنجار
نابه اندام . [ ب ِ اَ ] ( ص مرکب ) ناموزون . نامتناسب . که باندام نیست .
کژخاطر. [ ک َ طِ ] ( ص مرکب ) کژدل. کنایه از کسی که مزاج او بر استقامت نباشد و در موزون و ناموزون فرق نکند. ( آنندراج ) . ناموزون. کج طبیعت. ( ناظم الاطباء ) . آنکه طبعش نامستقیم باشد. کج طبیعت. ناموزون.
...
[مشاهده متن کامل]
کژدل. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از شخص ناموزون و کج طبیعت باشد. ( برهان ) . رجوع به کژدل و کج طبیعت شود.

بی اندام
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
حافظ
نا هنجار، چیزی ک موزون یا طبیعی نیســـت!
قناس