نامنظم

/nAmonazzam/

    disorderly
    erratic
    inchoate
    inconstant
    irregular
    straggly
    unequal
    unsettled
    untidy
    haywire
    fitful
    irregular

فارسی به انگلیسی

نامنظم کردن
break, disorder

مترادف ها

erratic (صفت)
سرگردان، متغیر، دمدمی مزاج، نامنظم، متلون

disordered (صفت)
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده

پیشنهاد کاربران

بی نظم و نسق ؛ آشفته و نابسامان . نامنظم و بی ترتیب :
ناف هفته بد و از ماه رجب کاف و الف
که برون رفت از این خانه ٔ بی نظم و نسق .
حافظ ( دیوان چ قزوینی - غنی ص 369 ) .
هردمبیل
هر دم بیل دلقک تهران در عصر ناصری بود. او مردی خوش ذوق بود و کلمات و مطالب جالبی بر زبان می آورد. هرجا نمایان می شد، پیرامونش گرد می آمدند و از شوخی و متلک های او می خندیدند.
وی را جزو دلقک های سیار شهر طهران محسوب کرده اند. به نظر می رسد که دلقک های سیار دلقک هایی بوده اند که در نقاط مختلف شهر طهران و برای مردم عادی به لودگی و مسخرگی می پرداخته اند و آنها را راهی به دربار شاهان نبوده است. از جمله این قبیل دلقک های طهران قدیم، به جز هردمبیل، می توان به افرادی همچون پهلوان کچل، میرزا زکیخان، مهدی حمال و شغال الملک اشاره کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصر نجمی در کتاب طهران عهد ناصری می نویسد:
هرکجا که [هردمبیل] ظاهر می گردید، مردم پیرامونش جمع می شدند و از سخنان او که گاهی توأم با طنز و شوخی و متلک و حرف های نیشدار بود، بهره مند می گردیدند.
( ریشه شناسی ) =طبق لغت نامه دهخدا، مرکب از دو کلمه �هردن� به معنی گاهگاه و �بیر� به معنی یک است: یعنی بدون نظم. نه بترتیب نیکو. نه بنظم شایسته. بی رویه. بی معنی. نابجای. چرند. عوام هردمبیل و هردنبیل گویند.
الله بختی

شتره شلخته=
آدم نامنظم، کسی که در انجام کارها یا از لحاظ سر و وضع یا خانه و زندگی، به هم ریخته و شوریده باشد.
بدون برنامه کار کردن ، شلخته ، هردمبیل ، بدون نظم ، منظم نبودن ، بی تربیت