ناقص. [ ق ِ ] ( ع ص ) ناتمام. مقابل کامل. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) . ناتمام. ناکامل. ( ناظم الاطباء ) . ناکامل. نیمه کاره. که کمی دارد. نادرست. که کم و کسری دارد. که تمام و کامل نیست :
ناقص محتاج را کمال که بخشد
... [مشاهده متن کامل]
جز گهر بی نیاز ساکن کامل.
ناصرخسرو.
رفتی و با تو کمالی که جهان داشت ببرد
گر جهان را پس از این ناقص خوانیم سزاست.
انوری.
مگر فضل من ناقص است از مه من
بر او تکیه گاهی عجب کردمی.
خاقانی.
|| درهم ناقص ؛ درمی که وزنش تمام نباشد. ( ناظم الاطباء ) . خفیف غیر تام الوزن. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) . سکه ای که سبک تر از وزن معمول باشد و وزنش تام و کامل نباشد. ج ، نُقَّص. || کلته. مقطوع. معیوب. چیزی که به حد کمال نرسیده باشد. ( ناظم الاطباء ) . که عیب و نقصانی دارد. به کمال نارسیده. عیبناک
منبع. لغت نامه دهخدا
ناقص = کمین / سوتام
ناقص = ویلان
ناقص ( در کار ) = بلانه
سلیم
ناقص: آفرینش نا درست، عیب ناک
معیوب
حمید رضا مشایخی - اصفهان
واژه ناقص
معادل ابجد 241
تعداد حروف 4
تلفظ nāqes
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( قِ ) [ ع . ] ( اِفا. )
آواشناسی nAqes
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
نااُسپُر، ناسپر،
در زبان پهلوی واژه ی اوسپوریگ به چم کامل و اَنوسپوریگ به چم ناقص بوده،
انوسپوریگ را می توان در پارسی کنونی ساده تر نمود و نوواژه ی "ناسپر" را به دست آورد و به جای ناقص به کار گرفت.
همچنین می توان از واژه ی " ناپُر" نیز به جای ناقص بهره برد.
روزه بی نماز، عروس بی جهاز، قورمه بی پیاز ؛ یعنی چیزی ناقص و امری ناتمام. ( امثال و حکم دهخدا ) .
🇮🇷 همتای پارسی: کاستمند 🇮🇷
چه بسا که گمان درستی نیست ، اما این واژه می تواند همان ناکس باشد که عرب آن را سه حرفی کرده ( نقص ) و در زبان خود بکار می برد
انسان با عقل ناقصش؛ نمیتواند تعیین کننده باشد کدام مخلوق ناقص وکدام کامل وکدام به تکامل نیاز دارد وکدام ابر مخلوق هست. . .
مگه علم وتجربه انسان چند ساله چقدر هست با عمر کیهان 17 میلیارد ساله؛ تا نظر بده وقضاوت کنه؟!
عجب وقاحت وخودشیفتگی!
نیم بند
دست و پا شکسته
بی سرانجام
نیمه کاره
از آنجایی که واژه ی عیب عربی نیست، بنابراین عیبناک به جای ناقص درخور است.
ناهمگون
ناقص = پرکاست
کامل = بیکاست
در پارسی " آکیده ، ابوند ، نارسا " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
نارسا
جلمه ای که تمام نباشد، یعنی منظور را تمام و کمال به مخاطب خویش رسانده باشد.
ابتر
ناقص = نازگار ، کم - وَند، کاستمند , کاستی مند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)