ناشی

/nASi/

    amateur
    artless
    bum
    inexpert
    unskilful
    bungler
    clumsy
    homely
    inapt
    incompetent
    maladroit
    novice
    raw
    tinker
    unpracticed
    young
    arising
    resulting
    unskillful
    resutting
    unskifful

فارسی به انگلیسی

ناشی از
consequent, ic _

ناشی از اتشفشان
volcanic

ناشی از پف کردگی و سرخ شدگی
inflammatory

ناشی از جاه و مقام
authoritative

ناشی از ساکارین
saccharine

ناشی از ضایعه
traumatic

ناشی از مرور زمان
prescriptive

ناشی از میخواری
vinous

ناشی شدن
arise, derive, issue

ناشی شدن از
come, result, rise, stem

ناشی شده
resultant, spillover

ناشی گرانه
sloppy

ناشی و مخبط
gauche

ناشی و کم تجربه
fledgling

مترادف ها

ill (صفت)
مریض، خسته، ناشی، بد، خراب، زیان اور، بیمار، علیل، معلول، ناخوش، سوء، رنجور، ببدی، غیر دوستانه، از روی بدخواهی و شرارت

amateurish (صفت)
اماتوروار، ناشی

emergent (صفت)
ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه

awkward (صفت)
زشت، ناشی، بی لطافت، بی دست و پا، غیر استادانه، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر

dilettante (صفت)
ناشی، غیر حرفه

gauche (صفت)
ناشی، خام دست، چپ دست

rube (صفت)
ناشی

maladroit (صفت)
زشت، ناهنجار، ناشی، بی دست و پا، بی مهارت

jackleg (صفت)
ناشی، نا درست، خام دست، موقتی

laity (صفت)
ناشی

sequent (صفت)
تابع، پیرو، ناشی، پی در پی

left-handed (صفت)
ناشی، چپ دست، واقع در سمت چپ

پیشنهاد کاربران

ناشی در قراردادهای حقوقی به معنای انشاء شده نیز هست،
مانند نسخهء ناشی قرارداد که یعنی یک نسخه ی اصلی بدون خط خوردگی از قرارداد انشاء شده و نوشته شده به هر یک از طرفین قرارداد داده شده است و به این مورد نیز اقرار کرده اند.
�نسخه ی ناشی: نسخه ی ناشی از این قرارداد�
فشارناشی از محنت .
نکبت زاییده فقر. .
ورای اتفاق. .
برآمده. . .
اماتور
نوکار
bungling
ناکاردان . ( نف مرکب ) بی تجربه . ناشی . نامجرب . که وارد به کار نیست . مقابل کاردان :
ز بی مایه دستور ناکاردان
ورا جنگ سود آمد و جان زیان .
فردوسی .
همی گفت پرمایه بازارگان
به شاگرد، کای مرد ناکاردان .
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی .
تو شاه بزرگی و ما همچو لشکر
ولیکن یکی شاه ناکاردانی .
منوچهری ( از نسخه ٔ خطی دیوان ) .

کارنادیده. [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) غیرمجرب. بی تجربه. ناشی. ناآزموده :
بدو گفت کای کارنادیده مرد
شهنشاه کی با تو جوید نبرد.
فردوسی.
پس بچندسال که در خراسان تشویش افتاد از جهت ترکمانان ، دیوراه یافت بدین جوان کارنادیده تا سر بباد داد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 361 ) . خداوند را امروز سخن ما پیران ناخوش می آید و این همه جوانان کارنادیده میخواهد. ( تاریخ بیهقی ص 603 ) . آبی بود در پس پشت ایشان نیز چند از سالار کارنادیده ، گفتند خوش خوش لشکر بر باید گردانید. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 494 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نوعی باد در زبان ملکی گالی بشکرد
نا وارد در زبان ملکی گالی بشکرد
برخاسته
بجای واژه ی �ناشی� ( نشأت گرفته ) می توان واژه ی پارسی �برخاسته� را بکار برد.
برگرفته از پی نوشت یادداشتی در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۳۱ شهریور ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2014/09/blog - post_402. html
...
[مشاهده متن کامل]

کاربری در بالا �برخواسته� پیشنهاد نموده که از هیچ آرشی برخوردار نیست؛ بگمانم آماج پیشنهاد وی، آمیخته واژه ی �برخاسته� بوده است.

noob - نوب
برامده و برخاسته از

به وجود آمده
با سلام، اگر ناشی را به معنی �متأثر� و یا �در نتیجه . . . � و یا �منتج از . . . � بگیریم می توان واژه �بازخورد� را به جای آن به کار بریم و اگر به معنی �بی تجربه� باشد می توان از واژه های �ناکار آزموده�، �نا بلد� بهره برد.
نابلد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس