ناشایسته ؛ ناسزاوار. نابجا: و او ( صفوان ) مهار شتر گرفت و رو بلشکر نهاد و آنجا سخنان ناشایسته می گفتند. ( قصص الانبیاء ص 228 ) .
غیر مُناسِب
لیس بمُناسِب
لایستحق
غیر لائق
لا رُشد له
لیس بعاقل
مکانه لیس هنا
لا یناسب
غیر مُناسِب
غیر صحیح
لیس بسالم
معوج
أعوج
به مُشکلة
به عِلّة
معیوب
عقله ناقص
غیر بالغ
لیس بحکیم
ill - suited
improper
unfit
unsuitable
. . .
نادرخور. [ دَ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) ناسزاوار. ناشایست. که درخور و سزاوار نیست : از بهر پایندگی این در نفس ها و دوری آن از محال ها و نادرخورها. ( کشف المحجوب سجستانی ) . || ناپسند. نامطبوع :
ور نباشد تشنه او را سلسبیل
گرچه سرد و خوش بود نادرخور است.
ناصرخسرو.
سریال وفلم وداستان وکتاب ومقاله . . . "مُضِل"؛ ناشایسته و ناممکن را؛ شایسته وممکن وجلوه قشنگ در قاب زیبا نشان میدهند!
لایجوز. [ ی َ ] ( ع جمله ٔ فعلیه، ص مرکب ) ( از: لا یجوز ) که روا نباشد. که جایز نیست. ناجایز. ناروا :
یجوز و لایجوزستش همه فقه از جهان لیکن
سرا یکسر ز مال وقف گشتستش چو جوزائی.
ناصرخسرو.
هرچه کان گفت لایجوز چنین
... [مشاهده متن کامل]
آن دگر گفت عندنا لابأس.
ناصرخسرو.
دانه ٔ دین ز لایجوز و یجوز
سیر شیرش نکرده بود هنوز.
سنائی.
صوفی و عشق در حدیث هنوز
سلب و ایجاب و لایجوز و یجوز.
سنائی.
ناشایست و بی لیاقت. . . یعنی قدر نشناس ناسپاس
کسی ک ثابت شده کاری ک براش میکنی رو قدر نمیدونه و اقناع نمیشه
کسی ک یک حس بی ارزشی درونی داره ک هرچیزیم بهش بدی بیشتر میخاد حس خوبی پیدا نمیکنه
شایسته یعنی درای لیاقت و قابل اعتماد
پس
ناشایسته یعنی بی لیاقت و غیر قابل اعتماد
ناباب