ناسازگار

/nAsAzegAr/

    maladjusted
    unwholesome
    insalubrious
    unsuitable
    unsociable
    uncongenial
    incompatible
    adverse
    disadvantageous
    disagreeable
    discordant
    dissonant
    incongruous
    inconsistent
    inharmonious
    intransigent
    recalcitrant
    unsuited

فارسی به انگلیسی

ناسازگار بودن
disagree

ناسازگار بودن به شدت
jar

مترادف ها

abhorrent (صفت)
شنیع، زشت، منزجر، مکروه، مغایر، ناسازگار، فرومایه، بیمناک

adverse (صفت)
مغایر، ناسازگار، مخالف، مضر، روبرو

incompatible (صفت)
ناسازگار، ناموافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر

discordant (صفت)
ناسازگار، نا موزون

alien (صفت)
غیر، مغایر، ناسازگار، بیگانه، خارجی، غریب، غیره

disagreeable (صفت)
مغایر، ناسازگار، ناپسند، ناگوار، نامطبوع

poor (صفت)
ناسازگار، فرومایه، پست، غریب، بی پول، محتاج، فقیر، بی چاره، فرومانده، نا مرغوب، بی نوا، معدود، ناچیز، دون، لات، مستمند، ضعیف الحال

ill-sorted (صفت)
ناسازگار، ناجور، نا مناسب، بد نهاد، ناخوشایند

insalubrious (صفت)
ناسازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا

insociable (صفت)
ناسازگار، غیر قابل امیزش، غیر قابل معاشرت، بد مشرب

irreconcilable (صفت)
ناسازگار، غیر قابل تطبیق، وفقناپذیر، جور نشدنی، اشتی ناپذیر

maladjusted (صفت)
ناسازگار، بی توافق، دژ سازگار، کژ سازگار

پیشنهاد کاربران

برابرواژگان چند دانش واژه ( اصطلاح ) در هستی شناسی ( آنتولوژی ) و شناخت شناسی ( اپیستومولوژی ) :
برابری: تقابل. ( از دانشنامه ی علایی یافته ام )
ناساز و ناسازی: مُنافی و مُنافات.
انیسان و انیسانی: مُخالف و تخالُف. ( از لغت فرس اسدی یافته ام )
...
[مشاهده متن کامل]

دارندگی و نادارندگی: مَلَکه و عدم مَلَکه. ( پیشنهاد میرشمس الدین ادیب سلطانی )
پادینه و پادینگی: نقیض و تناقض. ( پادینه: پاد ین ه. پیشنهاد میرجلال الدین کزازی است )
آخشیگ و آخشیگی: ضدّ و تضادّ. ( از دانشنامه ی علایی یافته ام )
بازبسته و بازبستگی: مُضاف و تضایف. ( از نوشته های ناصر خسرو یافته ام )
پارسی توان واژه سازی بالایی دارد. . .

ضد ، مخالف
متناقض
کسی که با کسی سازگاری نکند و کنار نیاید
قرقرو. . . بداخم. . . ناتو. . . .
عنید، منافی، ناجور، ناساز، نامانوس، نامتجانس، نامتناسب، نامساعد، ناملایم، ناموافق، ناموزون، ناهنجار، نقیض، ضد
ناهماهنگ
بی نظم
چیز یا کسی که نتواند خود را محیطی وفق بدهد
ضد
مخالف
نرو
: )
مخالف
ناتو

بپرس