کاغه
نادان به زبان سنگسری
بی سواد bysevad
بی عقل by aghel
کودِن koden
سادِه sadeh
خلی شوت khely shot
کسی که هوچ نزونده kesy keh hoj nezondeh
ز نادان مپرس حال خود را چنین وچنان
که تو را می برد به چاه آنچنان
... [مشاهده متن کامل]
ز هر امری بر نادان خطا وجفا آید از آن
نادان در شب تار هست هر زمان
پارسی نادان در همه حال در ره بیراهه دارد نشان
چراغ هدایتی نیست بر نادان پند نگیرد در روان
نادان برابر "کسی که نمی داند" است و پادسو ( =مخالف ) "دانا" می باشد.
ولی نادان برابر "کم خرد، کم هوش" نیز هست.
گفت و گو با نادان بر سر چیزی، تنها رنج است، تنها رنج است. برای دانستن چیزی دانش نیاز است، و هنگامی که کسی تنها یکی از آنها را نداشته باشد، همه را وخودش را هم رنج می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
دسته ای از نادان ها، که بیشتر آنها هستند، می پندارند و گمان می کنند که از دیگران دانا تر هستند.
ولی آنها گناهی ندارند، شما زمانی می دانید که کم می دانید که درباره آن چیز بدانید، ولی اگر درباره چیزی ندانید شما نمی دانید که کم می دانید و چون مغز ما دوست دارد خودش را بالا بکشد، می پندارد و گمان می کند که از دیگران بالاتر است. ( ! )
پس از شما خواهش میکنم:
1 - درباره چیزی که گفت و گو می کنید، کمی دانش داشته باشید.
2 - اگر درباره چیزی نمی دانید، خودتان را بالاتر از دیگران ندانید.
بدرود!
هزاک
اندک مایه. [ اَ دَ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کم مایه. کم بضاعت. || نادان. بی سواد. || ( ق مرکب ) اندکی. کمی. ( فرهنگ فارسی معین ) . اندک. کم : چون شنید که امیر سبکتگین سوی هرات رفت و با امیر محمود اندک مایه مردم است طمع افتادش [ بوعلی سیمجور ] که باز نشابور بگیرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202 ) . حسنک پیدا آمد بی بند، جبه ای داشت حبری رنگ. . . موی سر مالیده زیر دستار پوشیده کرده ، اندک مایه پیدا می بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180 ) . پس از وزارت خواجه احمد عبدالصمد اندک مایه روزگار بزیست و گذشته شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335 ) . یکی آنکه با این قوم صحبت و ممالحت بوده است اندک مایه از آن بازنمایم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245 ) .
... [مشاهده متن کامل]
انوشروان جواب داد کی بسیار هیزم را اندک مایه آتش تمام بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 95 ) . اما در این کتاب اندک مایه ای ازاصول آن گفته آید. ( فارسنامه ابن البلخی ص 88 ) . هرمزرا بگرفت بعد ما که اندک مایه روزگار پادشاهی کرده بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 83 ) . چهارم ( از شمشیرهای مشطب یمانی ) آنکه ساده باشد و اندک مایه اثرجو ( یعنی شطبه ) دارد. ( نوروزنامه ) . هرچند برزیگان را که بیافت بفرمود کشتن و تخم ایشان اندک مایه بود. ( مجمل التواریخ والقصص ) .
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش برنیاری
دوصد چندان عیوبت برشمارد.
سعدی.
گر مرا عشقت بسختی کشت مهلت اینقدر
کاش اندک مایه نرمی در خطابت دیدمی.
مواجه شدن
نادان: ابله
ناقص خرد. [ ق ِ خ ِ رَ ] ( ص مرکب ) بی عقل . نادان . ابله . کم فهم . بی شعور. بی ادراک : نمی ترسی ای گرگ ناقص خردکه روزی پلنگیْت از هم دَرَد؟سعدی .
نادان میشه جاهل
بی فرزانه. [ ف َ ن َ / ن ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی فرزانه ) مرادف بی دانش و قیاس. آنست که نافرزانه باشد. ( آنندراج ) . نادان و بی عقل. ( ناظم الاطباء ) :
خلق میگویند جاه و منصب از فرزانگی است
گو مباش آنها که ما رندان بی فرزانه ایم.
سعدی.
نازک مغز
معلول ذهنی/خنگ
کوچک مغزِ دل بزرگ
ابله، احمق، بی اطلاع، بی خرد، بی دانش، بی سواد، بی شعور، بی عقل، بی معرفت، جاهل، دنگ، ساده، سفیه، عامی، غافل، کالیو، کانا، کم عقل، کم هوش، کودن، گاوریش، گول، ناشناسا، نفهم
کند عقل
ابله
اجهل
کم عقل
احمق و کودن
نافهم
نابخرد
غت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)