ناحیه

/nAhiyye/

    area
    belt
    borough
    country
    demesne
    district
    locality
    part
    place
    region
    sector
    territory
    township
    tract
    ward
    zone

فارسی به انگلیسی

ناحیه انتخابات
precinct

ناحیه انحصاری از نظر گروه اوباشان شهری
turf

ناحیه ای
regional

ناحیه باراندازها
dockland

ناحیه بندی کردن
zone

ناحیه بورگاندی
burgundy

ناحیه بوهم
bohemia

ناحیه پر گرد و خاک
dust bowl

ناحیه تحت پوشش
catchment area, catchment basin

ناحیه تحت تاثیر جزر و مد
tidewater

ناحیه تحت سرپرستی اسقف
bishopric

ناحیه تحت سرپرستی بازرس
inspectorate

ناحیه حاصلخیز
garden

ناحیه حفاظت شده
reservation

ناحیه حیاتی
heartland

ناحیه دارای حرارت و تابشگری شدید
hot spot

ناحیه دارای زغالسنگ
coalfield

ناحیه دارای فشار بارومتری کم
low

ناحیه درون شعاع
radius

ناحیه رزمی
field

مترادف ها

region (اسم)
طرف، سامان، فضا، ناحیه، منطقه، بخش، قلمرو، سرزمین، دیار، بوم، محوطه بسیار وسیع و بی انتها

area (اسم)
طرف، فضا، حوزه، ناحیه، منطقه، مساحت، سطح، پهنه

realm (اسم)
حوزه، ناحیه، متصرفات، قلمرو سلطان

shire (اسم)
ایالت، ناحیه، استان

zone (اسم)
زمین، حوزه، ناحیه، منطقه، کمربند، بخش، قلمرو، مدارات

district (اسم)
حوزه، ناحیه، بلوک، بخش، محله

subregion (اسم)
ناحیه، بخش، یکی از تقسیمات اولیه ناحیه

terrain (اسم)
زمین، ناحیه، زمینه، نوع زمین

sector (اسم)
جزء، ناحیه، بخش، محله، قطاع، قطاع دایره، قسمتی از جبهه

demesne (اسم)
ناحیه، تملک زمین، کلیه زمین مایملک یک شخص

output area (اسم)
ناحیه

situs (اسم)
وضع، ناحیه، محل

پیشنهاد کاربران

Neighborhood
ناحیه: همتای پارسی این واژه ی عربی: نیکران nikrān ( سغدی )
وجهه
حوزه
بوم، بوم و بر
بوم و بوم و بر به چم ناحیه، منطقه و سرزمین در سروده های سرایندگان:
بفرمود تا قیصر روم را / بیارند سالار آن بوم را ( فردوسی )
دل خزینه تست شاید کاندر او از بهر وی / بام و بوم از علم سازی، وز خرد پرهون کنی ( ناصرخسرو ) [پرهون = دایره]
...
[مشاهده متن کامل]

بر خاک فکن قطره ای از آب دو لعل / تا بوم وبَرِ زمانه جان آرد بار ( سعدی )
و. . .
بومی = اهل محل، اهل ناحیه یا سرزمین

گستره، پهنه
صقع
خطه . . .
سقع
در پهلوی " پاذگس یا پاگس " برا بر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی با برگردان خانم مهشید میرفخرایی.
جناح
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کوست kust ( پهلوی )
پاگوس ( پهلوی: پاتکوس )
گوژار ( سنسکریت: گوچَرَ )
اَسوش ( اوستایی: اَسوشوئیرَ )
داخیو dãxyu ( اوستایی: دَخْوْیو )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس