ناتمام

/nAtamAm/

    imperfect
    inchoate
    incomplete
    partial
    rough
    roughcast
    sketchy
    unfinished
    half
    halfway
    immature
    open
    unfinished
    incomplete
    outstanding

مترادف ها

inconclusive (صفت)
بی نتیجه، مجمل، بی پایان، نا تمام، غیرقاطع

defective (صفت)
معیوب، معلول، ناقص، دارای کمبود، نا تمام

imperfect (صفت)
ناقص، نا تمام، ناکامل، از بین رفتنی

incomplete (صفت)
ناقص، نا تمام، غیر کافی، انجام نشده

unfinished (صفت)
بی پایان، نا تمام، تمام نشده

partial (صفت)
طرفدار، نا تمام، بخشی، جزئی، غیر منصفانه، طرفدارانه، متمایل به، قسمتی، پاره ای، جانبدار، علاقمند به

incompleted (صفت)
نا تمام

imperfective (صفت)
معیوب، ناقص، نا تمام

roughcast (صفت)
ناقص، نا تمام، اندوده به شن و اهک

پیشنهاد کاربران

دم بریده
ناتمام ؛ ناقص. فاقد کمال. نابالغ. نابسنده :
از طاعت تمام ، شود ای پسر ترا
این جان ناتمام ، سرانجام کار، تام.
ناصرخسرو.
این دو چیزم بر گناه انگیختند
بخت نافرجام و عقل ناتمام.
سعدی ( گلستان ) .
هوس پختن از کودک ناتمام
چنان زشت نبود که از پیر خام.
سعدی ( بوستان ) .
پایان ناپذیر
ادامه دار
بی سرانجام
نافرجام
تمام ناشده، غیرکامل، ناقص، نافرجام، خام، نادرست، نارسا، پایان نیافته، نیمه کاره
نیمه کاره
ابتر

بپرس