نابهنگام

/nAbehengAm/

    anachronism
    ill-timed
    inopportune
    untimely
    untoward
    unseasonable
    untimely
    inopportune

فارسی به انگلیسی

نابهنگام انجام دادن
mistime

نابهنگام حرف زدن
mistime

مترادف ها

malapropos (صفت)
نابجا، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی محل

unseasonable (صفت)
بی مورد، نا بهنگام، بی موقع، بی جا

inopportune (صفت)
بی مورد، نا بهنگام، نا مناسب، بی موقع، بی جا

untimely (صفت)
بی مورد، نا بهنگام، بی موقع

anachronistic (صفت)
بیمورد، نا بهنگام

anachronous (صفت)
بیمورد، نا بهنگام

premature (صفت)
نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع

immature (صفت)
نا بهنگام، سبز، نارس، بی تجربه، نا بالغ، رشد نیافته

precocious (صفت)
نا بهنگام، با هوش، زود رس، فلفلی، پیش رس

ill-timed (صفت)
نا بهنگام، بی موقع

پیشنهاد کاربران

بی وقت . . . . . بی موقع . . . . . .
مثل پوستین تابستان ؛ چیزی نه بجایگاه خود. بی ارز. بیهوده :
روئی که چو آتش بزمستان خوش بود
امروز چو پوستین بتابستانست.
سعدی.

بپرس