ناب �نا آب ، بی آب �واژه ای اوستایی است از اناپا که اپا همان اب است و �آن�ناییده ( منفی ) اش کرده است .
ناب به زبان سنگسری
اّصل asel
خالَص khales
صاف بوییه saf bevyleh
قاطی ندانده ghaty nedaneseh
صاف safe
ساقیا می ناب ده تا مست شوم
اندرین ظلمت شب از خود نیست و هست شوم
در صراحیم با شراب ناب یافت شوم
... [مشاهده متن کامل]
هر دوش با غمزه چشمش با او دوست شوم
گر در جام می ناب از ساقی باز یافت شوم
ز خود رها به رنگ او نشست شوم
مرا می ناب بایدت چتا با او پیوست شوم
با می غیرت ناب نتوان با او همدست شوم
پارسی گر شراب ناب آید ز یار مهر پرست شوم
یک نگاه او در جام شراب ناب یک دست شوم
ناب واژه ای پارسی است و نیازی به جای گزین ندارد
صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش :
اندر جهان دولت صافی عیار ملک
زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد.
مسعودسعد.
سارا. ( ص ) خالص را گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ) . خالص و صاف. ( شعوری ) . خالص و ویژه. ( آنندراج ) . اگرچه این لفظ به این معنی شایستگی صفت دیگر
... [مشاهده متن کامل] چیزها را نیز دارد لیکن ترکیب آن بجز عنبر و مشک وزر بنظر نیامده است. همچو عنبرسارا، و زر سارا. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . پاک. بی آمیغ. ناب. تمیز. بی بار.
خالص. . . . بی غل و غش. . . . پاک . . .
صمیم
بی شائبه
صفی
نایاب_نا یافته
noble
noble sentiments
احساسات ناب
noble wines
شراب های ناب
پاکیزه - خالص
ناب:
دکتر کزازی در مورد واژه ی "ناب " می نویسد : ( ( ناب در پهلوی در ریخت اناب anāp می توانسته است بود . ) )
( ( چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 269. )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)