ایس، ابلاس
دلسرد شدن
امید گسستن . [ اُ گ ُ س َس ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نومید شدن . ( آنندراج ) . مأیوس شدن . ( مجموعه ٔ مترادفات ) . ناامید شدن و مأیوس گشتن . ( ناظم الاطباء ) .
معنی ضرب المثل - > قافیه را باختن
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.
جا زدن و تا آخر تحمل مشکلی را نکردن.
- برکندن امید ؛ ناامید شدن. امید بریدن. مأیوس شدن :
من آن روز برکندم از عمر امید
که افتادم اندر سیاهی سپید.
سعدی.
من آن روز برکندم از عمر امید
که افتادم اندر سیاهی سپید.
سعدی.