میل ؛
مفهوم کلمه ی میل با توجه به ذات آوایی سرازیرگونه حرف ( ی ) در میان ساختمان این کلیدواژه یعنی نیاز به مالامال شدن ، یعنی خالی بودن و نیاز به دریافت.
مشابه کلماتی از قبیل ؛ ذیغ و ذاغ یا زیگ و زاگ یا زیپ و زاپ یا قیل و قال و. . .
... [مشاهده متن کامل]
پس میل به عنوان یک حقیقت واقع شده در عالم هستی و به عنوان یکی از بزرگترین موهبت های خداوند متعال، مفهومی است که مربوط به درون انسان می باشد و مقوله ای است که نیاز به دریافت انرژی و هر آنچیزی که مورد نیاز است جهت مالامال شدن دارد.
و این خلأ و واقعیت نیاز به دریافت در مفهوم کلمه ی میل به عنوان یک حقیقت واقع شده در وجود انسان منجر به ایجاد تمایل و علاقه و گرایش و روی آوردن و حرکت و ایجاد یک جریان جستجو گر و تحریک کننده جهت خواستن و تامین نیاز می شود و انسان را به صورت یک موجود کنجکاو و جستجوگر در می آورد.
میل وقتی مال شد و میل وقتی به مالامالی رسید یعنی ارضا و این یعنی، میل یک مفهوم پایان پذیر و دارای انتها در مقطع زمانی خودش تا زمان مالامال بودن می باشد.
به عنوان مثال میل به غذا در زمان گرسنه بودن منجر به تکاپو و رفتن انسان به سمت غذا می شود.
پیشنهاد واژه :
به جایِ " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن " می توان از واژه یِ " abhi - man " در زبانِ سانسکریت یاری گرفت.
در زبانِ سانسکریت پیشوندِ " abhi " به چمِ " به سوی، به ، بر " بوده است که با پیشوندِ " اَف" در زبانِ پارسی همریشه و همکارکرد است.
... [مشاهده متن کامل]
از سویِ دیگر، " مَن:man" در سانسکریت همان " مَن:man" در زبانِ اوستایی است که در زبانِ پارسی نیز درواژگانی همچون " گُمان، مَنِش و. . . " دیده می شود.
در واژه یِ " گُمان" ، " گُ " پیشوند است و اکنون به جایِ پیشوندِ " گُ" ، پیشوندِ " اَف" را می نشانیم و به همانگونه ای که واژه یِ " گُمان" را در گزاره ها بکار می بریم، اینبار از واژه یِ " اَفمان"بهره می گیریم ولی در معنای " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن ".
پس داریم :
اَفمان کردن = اَفمانیدن = قصد کردن، نیت کردن، میل کردن . . . . . ( بسنجید با گُمان کردن )
اَفمان/ اَفمانِش داشتن = قصد داشتن، نیت داشتن، میل داشتن . . . . . ( بسنجید با گُمان داشتن )
اَفمانه = قصد، نیت، میل . . . . . . ( بسنجید با گُمانه )
" اَف " در اینجا به چمِ " به، به سوی " است و " مان/ مَن " به چمِ " اَندیشیدن".
پس رویهم رفته " اَفمان کردن/ داشتن" به چمِ " به/به سویِ چیزی نظر کردن/داشتن و اندیشیدن" است که همان " قصد کردن، نیت کردن، میل کردن" است.
. . . . . . .
پَسگشت :
روبرگهای 125 و 135 از نبیگ " فرهنگ سَنسکریت/فارسی" ( جلالی نائینی )
بر گردیدن، گشتن.
به گریه دل کافران کرد میل
عجب نیست سنگ ار بگردد به سیل. بوستان.
به جایِ {میل کردن} بِگوییم {آشامیدن، خوردن}.
کیبیدن ، دل کشیدن، ارزو کردن
ارسال چیزی از طریق ایمیل
ارزو
رو آوردن