دیکشنری
مترجم
بپرس
میانگیر
/miyAngir/
buffer
fair
middle
moderate
par
mean
medial
median
medium
دنبال کنید
فارسی به انگلیسی
میانگیر شدن
interpose
میانگیر گذاشتن
buffer
مترادف ها
buffer
(اسم)
سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک