- بر اندازه رفتن ؛ معتدل بودن. میانه روی کردن : بیزدان گرای و بیزدان پناه براندازه رو هرچه خواهی بخواه. فردوسی.
- اندازه نگه داشتن ؛ رعایت حد اعتدال کردن. معتدل بودن : گفت ای پسر اندازه نگه دار کلوا و اشربوا و لاتسرفوا. ( گلستان سعدی ) . نگه دارم اندازه ٔ هست خویش درآرم به هر زخمه ای دست خویش. ؟ ( از آنندراج ) .