میانجی

/miyAnji/

    arbiter
    arbitrator
    go-between
    intercessor
    intermediary
    mediator
    middleman
    umpire

فارسی به انگلیسی

میانجی شدن
mediate

میانجی گرانه
intermediary

میانجی گری کردن
interpose, mediate

مترادف ها

moderator (اسم)
تعدیل کننده، مدیر، میانجی، ناظم، کند کننده

intermediary (اسم)
وساطت، میانجی، مداخله کننده، وساطت کننده

arbitrator (اسم)
داور، منصف، میانجی

mediator (اسم)
میانجی، دلال

intermediate (اسم)
میانجی، مداخله کننده

intercessor (اسم)
میانجی، شفیع، پادرمیان

go-between (اسم)
میانجی، دلال محبت، دلال، رابط، واسطه

come-between (اسم)
میانجی

contact man (اسم)
میانجی، مذاکره کننده

paraclete (اسم)
میانجی، شفیع، روح القدس، فارقلیط

in-between (اسم)
میانجی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه میانجی
معادل ابجد 114
تعداد حروف 6
تلفظ miyānji
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم، صفت ) [پهلوی: miyānjak]
مختصات ( ص . )
آواشناسی miyAnji
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

میانجیمیانجیمیانجیمیانجیمیانجی
عمر عمّار ترا خواست وز او گشت بری
تیغ تو کرد میانجی به میان دذ و دام
محمد بن وصیف
میانجی، پایمرد، داور، #نقیض کرانجی
میانگیر، میاندار
میان گیرنده، میان دارنده
واژگان ( میان، میانه یا میانگین، میانجی، میانجی گری ( میانجیگی ) ) واژگان پارسی هستند و در زبان پهلوی به گونه یِ ( مَیان، مَیانَگ، مَیانجیگ، مَیانجیگیه ) واگویی می شده اند.
چنانکه در رویه هایِ 55 و 171 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
میانجیمیانجی
واسط
میانجی:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " میانجی" می نویسد : ( ( میانجی، در پهلوی میانجیگ mayānjīg ، از دو پاره :"میان" و "جی" ( پساوند ) ساخته شده است . . این پساوند را در واژه ی "گرانجی" نیز به معنی گرامی و ارزشمند می توان دید. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( ترا از دو گیتی برآورده اند؛
به چندین میانجی ، بپرورده اند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 197 )

رابط