بی پایان، بی انتها، مکرر، خارج از حدود، بی حد، پایان نا پذیر
repeated(صفت)
مکرر، پی در پی
repetitious(صفت)
مکرر، تکراری
frequent(صفت)
مکرر، تکرار شونده، زود زود، بسیار رخ دهنده
reiterated(صفت)
مکرر
frequentative(صفت)
مکرر، مکرر کننده
again(قید)
از نو، دوباره، پس، باز هم، باز، دیگر، مجددا، نیز، یکبار دیگر، مکرر، دگربار، بعلاوه، از طرف دیگر
repeatedly(قید)
مکرر، مکررا
bis(قید)
مکرر
پیشنهاد کاربران
دیدگاه شماره 2: در زبان پهلوی واژه "دید" را داشتیم برابر "دوباره" که واژه "دُوُم" نیز به شیوه "دیدُم" بود. اگر از همین واژه بهره ببریم، واژه "دید شُد" به جای "تکرار" می توااند باشد. به جای "مکرر" می توانیم بگوییم "دیدی، دیدیس" . ... [مشاهده متن کامل]
واژه دوم "دیدیس" از "دید" و "دیس" ساخته شده است و چون باید "دید دیس" گویشش سخت است، در زبان پارسی می توان یکی از "د" ها را برداشت تا بشود "دیدیس". ( از خودم در نمی آورم!در واژه "بدرود" نیز چنین چیزی رخ داده است ) بدرود!
تکرار
متوالی
so frequently
بارها و بارها
recurring
چندین باره
پی در پی هم میتواند معنی دهد . دیکشنری ابادیس و لغت نامه ی دهخدا بسیار دیکشنری های خوبی هستند
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پَبیدیک، پبیدیت، پَبیدوین pabidvin ( پَبید از پهلوی: پْبید= تکرار + پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) «یک» ( پهلوی ) ، «یت»، «وین» سنسکریت ) آمرِدیک ãmredik، آمرِدیت ãmredit، آمردوین ãmredvin ( آمرِد از سنسکریت: آمرِدا= تکرار + «یک، یت، وین» ) ... [مشاهده متن کامل]