مکدر

/mokaddar/

    offended
    gloomy
    turbid

فارسی به انگلیسی

مکدر شدن خاطره
tarnish

مکدر شدن شهرت
tarnish

مکدر کردن خاطره
tarnish

مترادف ها

grave (صفت)
سخت، بزرگ، مهم، بم، سنگین، خطر ناک، غمگین، موقر، مکدر

sad (صفت)
فجیع، غمگین، نژند، دلتنگ، محزون، اندوهناک، پژمرده، مکدر، سوزناک، غمناک، اندوگین، افسرده و ملول

پیشنهاد کاربران

مکدر کردن خاطر کسی یعنی گند زدن به حال معمولی یا خوب یک نفر
سلام. و عرض ادب.
۱_
هم نیکنیّتمَعنیٰ با وقت بخیر،
وپیشنهادمن›
›خوشْگَرْبِجاست. ,
و امّا اینگونه بیاید بنگارش›اوقاتتون خوشگربجاست.
_____________.
۲_
بجای تایپ›ثبتنویس.
یا ثبتنوشت.
...
[مشاهده متن کامل]

__________.
بجای یارانهٔ ۴۵ ه تومانی یا . . . معیشتی ›کمک هدیه ) ( در این حرف خواهش نمایم
رواست.