موکول

/mowkul/

    depending
    dependent
    subject
    trusted
    [rare] trusted

فارسی به انگلیسی

موکول بودن به
depend

موکول سازی به روز دیگر
continuance

موکول کردن
to leave, to trust

موکول کردن به بعد
defer

موکول کردن لایحه به بعد
table

مترادف ها

dependency (اسم)
تبعیت، وابستگی، تعلق، بستگی، موکول، کشور غیر مستقل

dependent (صفت)
تابع، وابسته، مربوط، متعلق، موکول، محتاج، نامستقل

suspended (صفت)
اویزان، موکول، معلق، موقوف، موقوف شده

postponed (صفت)
معوق، موکول

پیشنهاد کاربران

موکول: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
سمسر samser ( سنسکریت: samsre )
ارجاع
افتادن:موکول شد: افتاد.
موکول: معقول
واگذار، سپرده
به تعویق انداختن