مولوی به معنی منسوب به مولا و مولی، از القاب عالمان و دانشمندان بزرگ می باشد و امروزه بیشتر به مجتهدان دینی اهل تسنن بلوچستان گفته می شود.
• مولوی عبدالحمید
• جلال الدین محمد بلخی

• مولوی عبدالحمید
• جلال الدین محمد بلخی

نماد شمع و شعله ی آن در اندیشه ی مولانا
سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا شود:
بر امید راهِ بالا کن قیام
همچو شمعی، پیش محراب ای غلام
... [مشاهده متن کامل]
اشک می بار و همی سوز از طلب
همچو شمع سربریده، جمله شب
( مثنوی، دفتر ششم، بیت های ۱۷۲۸ و ۱۷۲۹ )
وحدتِ عاشق فانی در معشوق، نزد مولانا، به شمع و شعله تشبیه شده است. شمع، سالکی است که به مرتبه ی فنا نایل نشده است و شعله، عشق الهی است که هستی موهوم سالک را محو می سازد و خداوند، شمع ساز است:
چون فناش از فقر پیرایه شود
او محمدوار، بی سایه شود. . .
شمع چون در نار شد کلی فنا
نه اثر بینی ز شمع و نه ضیا
( مثنوی، دفتر پنجم، بیت های ۶۷۲ و ۶۷۷ )
فرهنگ نمادها و نشانه ها در اندیشه ی مولانا، علی تاجدینی، ذیل شمع و شعله ی آن.
#مولانا
سالک، برای رسیدن به مقامات معنوی، موظف است همچون شمع، از شیره ی جانش مایه بگذارد و در راه محبوب بسوزد و فنا شود:
بر امید راهِ بالا کن قیام
همچو شمعی، پیش محراب ای غلام
... [مشاهده متن کامل]
اشک می بار و همی سوز از طلب
همچو شمع سربریده، جمله شب
( مثنوی، دفتر ششم، بیت های ۱۷۲۸ و ۱۷۲۹ )
وحدتِ عاشق فانی در معشوق، نزد مولانا، به شمع و شعله تشبیه شده است. شمع، سالکی است که به مرتبه ی فنا نایل نشده است و شعله، عشق الهی است که هستی موهوم سالک را محو می سازد و خداوند، شمع ساز است:
چون فناش از فقر پیرایه شود
او محمدوار، بی سایه شود. . .
شمع چون در نار شد کلی فنا
نه اثر بینی ز شمع و نه ضیا
( مثنوی، دفتر پنجم، بیت های ۶۷۲ و ۶۷۷ )
فرهنگ نمادها و نشانه ها در اندیشه ی مولانا، علی تاجدینی، ذیل شمع و شعله ی آن.
#مولانا
بیا تا عاشقی از سر بگیریم
جهان خاک را در زر بگیریم
بیا تا نوبهار عشق باشیم
نسیم از مشک و از عنبر بگیریم
زمین و کوه و دشت و باغ و جان را
همه در حله اخضر بگیریم
دکان نعمت از باطن گشاییم
... [مشاهده متن کامل]
چنین خو از درخت تر بگیریم
ز سر خوردن درخت این برگ و بر یافت
ز سر خویش برگ و بر بگیریم
ز دل ره برده اند ایشان به دلبر
ز دل ما هم ره دلبر بگیریم
مسلمانی بیاموزیم از وی
اگر آن طره کافر بگیریم
دلی دارد غمش چون سنگ مرمر
از آن مرمر دو صد گوهر بگیریم
چو جوشد سنگ او هفتاد چشمه
سبو و کوزه و ساغر بگیریم
کمینه چشمه اش چشمی است روشن
که ما از نور او صد فر بگیریم
#مولوی
جهان خاک را در زر بگیریم
بیا تا نوبهار عشق باشیم
نسیم از مشک و از عنبر بگیریم
زمین و کوه و دشت و باغ و جان را
همه در حله اخضر بگیریم
دکان نعمت از باطن گشاییم
... [مشاهده متن کامل]
چنین خو از درخت تر بگیریم
ز سر خوردن درخت این برگ و بر یافت
ز سر خویش برگ و بر بگیریم
ز دل ره برده اند ایشان به دلبر
ز دل ما هم ره دلبر بگیریم
مسلمانی بیاموزیم از وی
اگر آن طره کافر بگیریم
دلی دارد غمش چون سنگ مرمر
از آن مرمر دو صد گوهر بگیریم
چو جوشد سنگ او هفتاد چشمه
سبو و کوزه و ساغر بگیریم
کمینه چشمه اش چشمی است روشن
که ما از نور او صد فر بگیریم
#مولوی
من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
گهی گویی خلاف و بی وفایی
... [مشاهده متن کامل]
بلی تا تو چنینی من چنانم
به پیش کور هیچم من چنانم
به پیش گوش کر من بی زبانم
گلابه چند ریزی بر سر چشم
فروشو چشم از گل من عیانم
لباس و لقمه ات گل های رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
گل است این گل در او لطفی است بنگر
چو لطف عاریت را واستانم
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی برانم
#مولوی
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
گهی گویی خلاف و بی وفایی
... [مشاهده متن کامل]
بلی تا تو چنینی من چنانم
به پیش کور هیچم من چنانم
به پیش گوش کر من بی زبانم
گلابه چند ریزی بر سر چشم
فروشو چشم از گل من عیانم
لباس و لقمه ات گل های رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
گل است این گل در او لطفی است بنگر
چو لطف عاریت را واستانم
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی برانم
#مولوی
مولوی متولد بلخ است که در زمان تولدش تحت حکومت خوارزمشاهیان بود. محل زندگی و مرگش پایتخت سلجوقیان روم بود که نامش شهر قونیه هست. مولانا تنها یکبار از ایران دیدن کرده آن هم در دوازده سالگی موقع کوچ از بلخ
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
به ترکیه امروزی بوده است. مولوی در جهان به نام رومی معروف است چون خودش خودش را رومی لقب داده بود چون کشوری که در آن رشد کرد و فوت کرد و زن و بچه و خانه اش آنجا بود سلجوقیان روم بود
جلال الدین محمد بلخی ( ۶ ربیع الاول ۶۰۴ – ۵ جمادی الثانی ۶۷۲ هجری قمری ) معروف به مولوی، مولانا و رومی شاعر فارسی گوی ایرانی است. نام کامل وی «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می شده است. در قرن های بعد ( ظاهراً از قرن ۹ ) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است. ایرانیان، افغان ها، تاجیک ها، ترکیه ای ها، یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای میانه و مسلمانان جنوب شرق آسیا در مدت هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفته اند. اشعار او به طور گسترده ای به بسیاری از زبان های جهان ترجمه شده است. ترجمهٔ سروده های مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان «محبوب ترین» و «پرفروش ترین» شاعر در ایالات متحدهٔ آمریکا شناخته می شود.
بیشتر آثار مولوی به زبان فارسی سروده شده است، اما در اشعارش به ندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیه ای یونانی نیز استفاده کرده است. مثنوی معنوی او که در قونیه تصنیف شده است یکی از عالی ترین اشعار زبان فارسی به شمار می رود. آثار او به طور گسترده در سراسر ایرانِ بزرگ خوانده می شود و ترجمهٔ آثار او در ترکیه، آذربایجان، ایالات متحده، و جنوب آسیا بسیار پرطرفدار و محبوب هستند.
جلال الدین محمد بلخی در ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ یا وخش زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطان العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، هم زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد می کند و غیرواقعی می داند. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار شد و تا اواخر عمر همان جا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان العلما در حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.






... [مشاهده متن کامل]
نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است. ایرانیان، افغان ها، تاجیک ها، ترکیه ای ها، یونانیان، دیگر مسلمانان آسیای میانه و مسلمانان جنوب شرق آسیا در مدت هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفته اند. اشعار او به طور گسترده ای به بسیاری از زبان های جهان ترجمه شده است. ترجمهٔ سروده های مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان «محبوب ترین» و «پرفروش ترین» شاعر در ایالات متحدهٔ آمریکا شناخته می شود.
بیشتر آثار مولوی به زبان فارسی سروده شده است، اما در اشعارش به ندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیه ای یونانی نیز استفاده کرده است. مثنوی معنوی او که در قونیه تصنیف شده است یکی از عالی ترین اشعار زبان فارسی به شمار می رود. آثار او به طور گسترده در سراسر ایرانِ بزرگ خوانده می شود و ترجمهٔ آثار او در ترکیه، آذربایجان، ایالات متحده، و جنوب آسیا بسیار پرطرفدار و محبوب هستند.
جلال الدین محمد بلخی در ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ یا وخش زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می پیوست. وی در عرفان و سلوک سابقه ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطان العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، هم زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شده است که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد می کند و غیرواقعی می داند. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار شد و تا اواخر عمر همان جا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان العلما در حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.






نام یک شاعر ایرانی
از معانیه مولوی در فقه:طلب حقیقی چیزی به جهت مصلحتی که در ان چیز وجود دارد