موظف

/movazzaf/

    bound
    charged
    stipendiary
    salaried
    receiving a pension
    amenable
    paid

فارسی به انگلیسی

موظف کردن
bind, obligate, oblige

مترادف ها

bound (صفت)
بسته، موظف، مقید، اماده رفتن، منتسب، با قید و بند بسته شده

charged (صفت)
موکل، موظف

ordered (صفت)
مرتب، منظم، موظف، سفارش داده شده، فرموده، دارای نظم و ترتیب

پیشنهاد کاربران

واژه پیشنهادی در برابر این واژه تازی، " دربند"
است، برای مثال ؛ او خود را در بندآن می بیند که این هنجارها راپاس بدارد.
بایستار
کاریامند
واژه ی سانسکریت �کاریا�، همریشه با واژه ی �کار� در پارسی و به آرش �کار بر دوش نهاده شده� را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �وظیفه� بکار برد. ( در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴ )
...
[مشاهده متن کامل]

بجای واژه ی از ریشه عربی �موظف�، کاربرد آمیخته واژه ی �کاریامند� را پیشنهاد می کنم. واژه ی کاریا از ریشه ی �سانسکریت� ( ریشه ی همه ی زبان های هند و اروپایی و از آن میان زبان های ایرانی خاوری و باختری! ) به آرش �وظیفه� از ریشه ی عربی است. ( در واژه نامه ی اینترنتی دهخدا افزوده شد. دوم آذر ماه ۱۳۹۴ )
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/12/blog - post. html

حقوق بگیر ، مستمری بگیر
موظف شدند # دستور گرفتند
موظف هستند # دستور دارند
موظف کردند # دستور دادند
موظف در زبان عربی هفتم با هشتم معنی کارمند میدهد
موظف : وظیفه ، مجبور ، واجب ، مسئولیت ، مسئول ، وظیفه دار
مسئول، مقید، مکلف، وظیفه دار، مواجب بگیر
مسئول، وظیفه دار
عهده دار
مسئول
ملزم

وظیفه دارد
خویشکار
مجبور
( = کسی که به او وظیفه داده شده ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
هَرگیت ( هرگ= وظیفه؛ پهلوی + «یت» )
آستوگیت ( آستوگ از اوستایی: آستوگاتو= وظیفه + «یت» )
کاریاگ ( کاریا= وظیفه؛ سنسکریت + «اگ» )
یت پسوند یاتیکی ( = مفعولی ) سنسکریت است
اگ پسوند پهلوی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)