موصوف

/mowsuf/

    qualified
    described
    characterized
    substantive

مترادف ها

noun (اسم)
اسم، نام، موصوف

پیشنهاد کاربران

بریم از بنواژه ی زافتن به چم توصیف کردن یاری بگیریم
خب برای صفت ما می توانیم از زاب یا زابه بکار بگیریم که بن کنونی این بنواژه است اینک برای موصوف چه باید کرد
ساده هست می توان از بن گذشته یا پیش بن کمک گرفت و به واژه ی زافت و در فرجام به زافته رسید به چه توصیف شده که به دیدم والاست
نام:صفت.
نشان:موصوف.
نام و نشان:صفت و موصوف.
موصوف: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نامن nāman ( سنسکریت )
درود
واژه ی "فروزه" از برساخته های آذرکیوان در ۵ سده پیش است با این شوند ( دلیل ) که فروز به چم روشنی است و صفت یا فروزه واژه ای ست که برای فروزش یا روشنی دادن ( توضیح ) چیزی گفته می شود.
می توان واژه ی "افروزه" را به جای صفت و "افروخته" ( روشنی یافته ) را به جای موصوف به کار گرفت.
زابیده
صاحب صفت
موصوف :اسمی است که صفت ان را توصیف میکند
مثال
دختر خوب:موصوف دختر میشود
نامبرده
زابگیر