خر خر کردن، استشمام کردن، بو کشیدن، بینی گرفتن، فن فن کردن، موس موس کردن، خرناس کش، اب بینی را بالا کشیدن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
درخواست کردن یک شی یا یک کاری از دیگران همراه با کوچک کردن خود
در گویش مازندرانی موس به معنای باسن است
در اصطلاح مازندرانی موس موس کردن یعنی : معطل کردن یا دیر انجام دادن کاری
مثال :
موس موس نَکن، هَده : معطل نکن ، بده
در اصطلاح مازندرانی موس موس کردن یعنی : معطل کردن یا دیر انجام دادن کاری
مثال :
موس موس نَکن، هَده : معطل نکن ، بده
معطل کردن