موجود

/mowjud/

    existing
    existent
    available
    being
    entity
    actual
    alive
    going
    disposable adj.
    extant
    forthcoming
    out
    prevailing
    stock
    substantial

فارسی به انگلیسی

موجود افسانه ای
myth

موجود الی تک
individual

موجود بودن
exist, remain, subsist

موجود بودن در
inhere

موجود جاوید
immortal

موجود جهش یافته
mutant

موجود خون اشام
bloodsucker

موجود خیالی
myth, sprite

موجود داشتن
to have in stock

موجود در سازواره زنده
in vivo

موجود ذره بینی
germ

موجود زنده
organism

موجود ضعیف و کم رشد
wallydrag

موجود فانی
mortal

موجود فضایی
alien

موجود ولی نااشکار
latent

مترادف ها

creature (اسم)
جانور، موجود، افریده، مخلوق، سرشت

existing (صفت)
موجود

existent (صفت)
موجود، هست

extant (صفت)
موجود، پدیدار، باقی مانده، دارای هستی، نسخهء موجود و باقی

ready (صفت)
اماده، حی و حاضر، فراهم، مهیا، موجود

present (صفت)
اماده، فعلی، حاضر، موجود، اکنون

stock (صفت)
اماده، حاضر، موجود

available (صفت)
قابل استفاده، در دسترس، سودمند، مفید، موجود، دسترس پذیر

handy (صفت)
اماده، قابل استفاده، دم دستی، ماهر، چابک، چالاک، سودمند، سریع، موجود، روان، دستی، مقتدر، بسهولت قابل استفاده، سهل الاستعمال، بادست انجام شده، استاد در کار خود

going (صفت)
سایر، موجود، رایج، جاری

real (صفت)
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه

پیشنهاد کاربران

سلیم
موجود: یافت شده، هستش
واژه موجود
معادل ابجد 59
تعداد حروف 5
تلفظ mo[w]jud
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [عربی: مَوجود، مقابلِ معدوم]
مختصات ( مُ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی mowjud
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

موجود: هستمند، هستومند
کائِن
اگرچه واژه ای که می نویسم، شایدهمه گستردگی واژه " موجود"رابانگاه به دیدگاههای گوناگون فلسفی پوشش ندهد، اما می توان واژه" آفریده" رانیزبه نام یکی ازبرابرهای پارسی
واژه" موجود" نام برد
🇮🇷 واژه ی برنهاده: باشا 🇮🇷
در دست، کنونی
وجود: بود
موجود: در بود
بوجود: به بود
موجودات: بودنی ها
موجودیت: بودن
هَست مَند
استاد کَزازی واژهٔ هَست مَند را در سخنرانی به کار بُرد، در برابرِ {موجود Entity, Being}.
موجودات: هَست مَندان
هستاندن
هستنده
تنابنده = جنبده، موجود، بنده خدا، فرد
کنونی ( در برخی باره ها )
نمونه:
سامانِ هازمانِ کنونی ( بجای �نظم اجتماعیِ موجود� )
هستومند: آنچه که دارای هست باشد.
این واژه برابر existent در انگلیسی است
نمونه: تمام هستومند ها دنیا را با چشم آدم نمی توان دید، باید از تلسکوپ استفاده کرد.
منبع:
این برابر را در گروه پارسی انجمن، منطق ارسطو برگردان استاد ادیب سلطانی و تارگاه دکترحیدری ملایری دیدم.
کائن ، حاضر، باشنده، پدیده، هست، هستار، هستنده، هسته، هستی، هستی یافته، یافتمند
آنچه که طبیعت خود به خود بوجود آورده
هستی مند
خلق شده آنچه خدا وند آفریده اعم از جانداران گیاهان نباتات گازها و. . .
در دسترس
به وجود آمده
کاین
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
زانْسیک ( زانس از اوستایی: زانثَ = وجود + پسوند مفعولی «یک» )
آسیک، اَستویک، astovik بََئونیک، بائونیک ( آس، اَستو، بَئون، بائون ( اوستایی ) = وجود + پسوند «یک» )
هَستیک، زیویک ( پهلوی )
زیستمند، جاندار ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)