سلیم
موجود: یافت شده، هستش
واژه موجود
معادل ابجد 59
تعداد حروف 5
تلفظ mo[w]jud
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [عربی: مَوجود، مقابلِ معدوم]
مختصات ( مُ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی mowjud
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
موجود: هستمند، هستومند
کائِن
اگرچه واژه ای که می نویسم، شایدهمه گستردگی واژه " موجود"رابانگاه به دیدگاههای گوناگون فلسفی پوشش ندهد، اما می توان واژه" آفریده" رانیزبه نام یکی ازبرابرهای پارسی
واژه" موجود" نام برد
🇮🇷 واژه ی برنهاده: باشا 🇮🇷
در دست، کنونی
وجود: بود
موجود: در بود
بوجود: به بود
موجودات: بودنی ها
موجودیت: بودن
هَست مَند
استاد کَزازی واژهٔ هَست مَند را در سخنرانی به کار بُرد، در برابرِ {موجود Entity, Being}.
موجودات: هَست مَندان
هستاندن
هستنده
تنابنده = جنبده، موجود، بنده خدا، فرد
کنونی ( در برخی باره ها )
نمونه:
سامانِ هازمانِ کنونی ( بجای �نظم اجتماعیِ موجود� )
هستومند: آنچه که دارای هست باشد.
این واژه برابر existent در انگلیسی است
نمونه: تمام هستومند ها دنیا را با چشم آدم نمی توان دید، باید از تلسکوپ استفاده کرد.
منبع:
این برابر را در گروه پارسی انجمن، منطق ارسطو برگردان استاد ادیب سلطانی و تارگاه دکترحیدری ملایری دیدم.
کائن ، حاضر، باشنده، پدیده، هست، هستار، هستنده، هسته، هستی، هستی یافته، یافتمند
آنچه که طبیعت خود به خود بوجود آورده
هستی مند
خلق شده آنچه خدا وند آفریده اعم از جانداران گیاهان نباتات گازها و. . .
در دسترس
به وجود آمده
کاین
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
زانْسیک ( زانس از اوستایی: زانثَ = وجود + پسوند مفعولی «یک» )
آسیک، اَستویک، astovik بََئونیک، بائونیک ( آس، اَستو، بَئون، بائون ( اوستایی ) = وجود + پسوند «یک» )
هَستیک، زیویک ( پهلوی )
زیستمند، جاندار ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)