موجب شدن، واداشتن، ایجاد کردن، باعی شدن، سبب شدن
عادت دادن، موجب شدن، معتاد کردن، اموخته کردن
حاصل کردن، از عهده برامدن، تهیه کردن، دادن، موجب شدن، استطاعت داشتن
موجب شدن، اوردن، رساندن به
موجب شدن، در برداشتن، شامل بودن، متضمن بودن، مستلزم بودن، حمل کردن بر، حبس یا وقف کردن
برانگیختن، نشان دادن، موجب شدن، ابراز داشتن
موجب شدن، سر زدن، سرچشمه گرفتن، اغاز شدن یا کردن، سرچشمه گرفتن - ناشی شدن
موجب شدن، وارد امدن، متحمل شدن بر