مؤثر. [ م ُ ءَث ْ ث ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تأثیر. گذارنده اثر و نشان. ( از منتهی الارب ) . اثر و نشان گذارنده. ( آنندراج ) . اثرکننده و در چیزی اثر و نشان گذارنده. هرآنچه تأثیر کند در چیزی و نشان و علامت گذارد در آن. کردگر. ( ناظم الاطباء ) . تأثیرکننده. ( غیاث ) . اثرکننده. تأثیرکننده. اثر گذارنده. کارگر. کاری. ( یادداشت مؤلف ) :. . . و افعال ستوده. . . مدروس گشته. . . و دروغ مؤثر و مثمر. ( کلیله ودمنه ) . روزگاری تعلیمش کرد مؤثر نبود. ( گلستان ) .
... [مشاهده متن کامل]
هرچند مؤثر است باران
تا دانه نیفکنی نروید.
سعدی.
- مؤثر آمدن ؛ مؤثر شدن. تأثیر کردن. مؤثر واقع شدن. کار کردن : دمنه. . . دانست که افسون او درگوش شیر مؤثر آمد. ( کلیله و دمنه ) .
- مؤثر شدن ؛ مؤثر گردیدن. اثر کردن. تأثیر نمودن :
سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود
فخر بود بنده را داغ خداوندگار.
منبع. لغت نامه دهخدا
کارگشا
موثر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
کارساز، کارگر ( دری )
نوژنده nužande ( خراسانی )
اثر=رَد
موثر=رد گذار ، کار ساز
تاثیر=رد گذاری، کارسازی
هناینده، هنایا،
"هنای"
پیشوند "هن" به چم [به درون، به داخل] بن کنونیِ" آی" = به درون آمدن،
واژه های اثر و تاثیر زمانی به کار می روند چیزی به یا درون چیزی دیگر نمود و نشانی از خود به جا می گذارد، واژه ی "هنای" این چم و درونمایه را به خوبی نشان می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
هنای= اثر
هنایش= تاثیر
هناینده= موثر، تاثیرگذار
هنوده= متاثر، تاثیرپذیر
هنودگی= تاثر
🇮🇷 همتای پارسی: ردگذار 🇮🇷
برابر پارسیِ نوین برای اثر/تاثیر:
*《مانداک》
ماند از کارواژهٔ ماندن، و پسوند اک همانندِ خوراک و نوشاک و پوشاک.
*بَرماند
*رد
این ها برای ماناکِ بنیادینِ ( اصلیِ ) اثر/تاثیر بود.
... [مشاهده متن کامل]
برای ماناک های شاخه ای ( فرعی ) می توان گفت:
اثر ( ادبی، هنری ) : آفَرینه
اثر ( نتیجه ) : پی آمد، برآیند، کارآیی
موثر ( نتیجه بخش ) : کارآ، کاری، کارگر، کارساز
نکته:
برخی واژهٔ مانداک و برماند را بجای "ارث" بکار می برند. از آنجا که هر واژه باید تا آنجا که می شود نمایندهٔ تنها یک ماناک/معنی باشد، برای ارث و اثر بایستی دو واژهٔ جداگانه بکار برده شود. برای نمونه:
اثر/تاثیر . . . مانداک، بَرماند
ارث/میراث:
میراک . . . . . میر، بنِ اکنون از کارواژهٔ مردن.
نیا مانده . . . آنچه از نیاکان بجا مانده. ( رساترین گزینه برای ارث/میراث )
کارآمد
فایده تاثیر گذار
چیزی که در چیز دیگر اثر کند و تاثیر بگذارد و باعث اتفاق جدیدی در آن چیز شود در آن چیز موثر بوده.
واقعی، تاثیرگذار،
کارساز
کارگر
کاری
هنایا
اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجه بخش، عامل، کاری، کارآمد
کار امد
اثرکننده، اثرگذار
پُرنمود
پی افزا، کارساز
دخیل
این واژه عربی است و پارسی جایگزین آن اینهاست:
شِویناک، شِوینار ( شوین= اثر؛ کردی + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «اک، ار» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)