مواظب. [ م ُ ظِ ] ( ع ص ) پیوسته در کار. ( ناظم الاطباء ) . مواکظ. مداومت کننده. ( از یادداشت مؤلف ) . مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب. ( ناظم الاطباء ) . مشرف. مراقب. بر کاری دایم ایستاده. ( یادداشت مؤلف ) . معاود. ( یادداشت مؤلف ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
پاییدن
بپا
از بچه ام مواظبت کن
بچه ام را بپا
بچه ها مواظب باشید
بچه ها بپایید
مواظب باش = بپا
نگهبان
نگهداری مراقبت
در دنباله درخواست پیشین به واژه ای برخوردم که شاید بتوان از آن کمک گرفت
در این گونه جاها باید به جای برگردان یک واژه عربی به یک واژه پارسی از چند واژه پارسی در کنار هم بهره برد تا همان معنی را پدید آورد مانند
... [مشاهده متن کامل]
مواظب اثر گفتارت بر دیگران باش ، می توان گفت با آگاهی بیشتر از اثر گفتارت بر دیگران سخن بگو.
جا دارد که واژه اثر نیز برگردان شود
مواظب اثر صحبتت بر دیگران باش
از این نگرش، معنی مراقبت کردن یا نگران بودن می دهد که هتا اگر نگران را بکار بگیریم معنی درستی را به خواننده نمی رساند و نیاز داریم یک واژه آشنا که درست تر باشد برای آن یافته شود.
در پهلوی " زیمن " ، زیمندار ی= مواظبت ، مراقبت .
دیده گر
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
پانساک pãnsãk، پانسار pãnsãr ( پانس از اوستایی: مانستَ= مواظبت + «آک، آر» )
زَئِناک zaenãk، زَئِنار zaenãr، زَئِنَت zaenat ( زَئِنَ از اوستایی: زَئِنَنگه= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
... [مشاهده متن کامل]
پادَناک pãdanãk، پادَنار pãdanãr، پادَنَت pãdanat ( پادَن = مواظبت؛پهلوی + «آک، آر، اَت» )
پاشپاتار pãŝpãtãr، پاشپاتاک pãŝpãtãk، پاشپاتَت pãŝpãtat ( پاشپات از پهلوی: پاشپاتن= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
اَژبِراک ažberãk، اَژبِرار ažberãr، اَژبِرَت ažberat ( اَژبراز اوستایی: اَش بِرِت= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
هائیویشاک hãiviŝãk، هائیویشار hãiviŝãr، هائیویشَت hãiviŝat ( هائیویش از اوستایی: اَئیویشتی= مواظبت + «آک، آر، اَت» )
«ات» پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) زبان سنسکریت است
«آک، آر» پسوند یاتاکی در زبان پهلوی است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)