fatality
مهلک
/mohlek/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
مضر، مهلک، موذی، سمی
مصیبت امیز، مهلک، خطر ناک، فجیع، پربلا
مصیبت امیز، کشنده، مهلک، وخیم، مقدر
قاتل، کشنده، مهلک
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده
مضر، سریع، نابود کننده، کشنده، زیان اور، مهلک
مضر، مهلک، موذی، زهر الود
مهلک، مرگ اور، وابسته به مرگ کشنده
وحشی، مهلک، کفن و دفنی، شکاری، حیوان شکاری
مهلک، فانی
مهلک، سمی، طاعونی، طاعون اور
پیشنهاد کاربران
مَهْلِکَ: مهلکه و محل هلاکت هم معنی می دهد؛ ( مَا شَهِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ ) : ما در محل هلاکت حضور نداشتیم. [آیه49 سوره نمل]
هم خانواده های هلاک= مهلک، هلاکت
این واژه در اصل معنای کشنده میده ولی در فرهنگ عامیانه به معنای خطرناک خم به کار میره
این واژه در اصل معنای کشنده میده ولی در فرهنگ عامیانه به معنای خطرناک خم به کار میره
هم خانواده هلاک، هلاک کننده، نابود کننده
مرگ آور ، مرگ آفرین
جان انجام. [ اَ ] ( نف مرکب ) جان بآخر رساننده. خاتمه دهنده ٔ جان. جان پایان دهنده. کُشنده :
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.
عمعق.
چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
... [مشاهده متن کامل]
پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.
سوزنی.
نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی.
چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.
رضی الدین نیشابوری.
بروز بزم بود آفتاب گوهربار
بروز رزم بود اژدهای جان انجام.
عمعق.
چون ز بازو سیف جان انجام را بالا کند
... [مشاهده متن کامل]
پیش او صد خصم باشد همچو سیف ذوالیزن.
سوزنی.
نه شکنجی که بود جان انجام
بل شکنجی که بود تیزآهنج.
سوزنی.
چو دم بد آنکه برآمد سیاه پوشیده
گرفته در کف زربخش تیغ جان انجام.
رضی الدین نیشابوری.
دیوانه کننده
کشنده. خطرناک. ممیت
خطرناک
نابودکننده