مهلت

/mohlat/

    deadline
    grace
    respite
    moratorium
    extension of time
    grace period
    reprieve

فارسی به انگلیسی

مهلت پرداخت
usance

مهلت قانونی
moratorium

مهلت گفتن
say

مترادف ها

break (اسم)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور

term (اسم)
دوره، شرط، لفظ، مهلت، مدت، هنگام، اصطلاح، شرایط، نیمسال، جمله، روابط، میعاد، دوره انتصاب، ثلث تحصیلی

timeout (اسم)
وقفه، ایست، فاصله، مهلت، تایم، ساعت غیبت کارگر

respite (اسم)
مهلت، فرجه، استراحت، امان، تمدید مدت

leeway (اسم)
انحراف، مهلت، راه گریز، حرکت یک وری، یک ورشدگی کشتی در اثر باد

moratorium (اسم)
مهلت، مهلت قانونی، استمهال

reprieve (اسم)
مهلت، تاخیر

پیشنهاد کاربران

مهلت. [ م ُ ل َ ] ( ع اِ مهلة ) . زمان. اجل. مدت. نفسة. ( منتهی الارب ) . فرصت. ( غیاث ) : گفتند فرمان برداریم به هر چه فرماید امامهلتی و تخفیفی ارزانی دارد. ( تاریخ بیهقی ص 160 ) .
از در مهلت نیند اینها ولیک
...
[مشاهده متن کامل]

تو خدایا هم کریمی هم حلیم.
ناصرخسرو.
بشتاب سوی طاعت و زی دانش
غره مشو به مهلت دنیائی.
ناصرخسرو.
دشمن به مهلت قوت گیرد. ( کلیله و دمنه ) . چون مهلت برسید و وقت فراز آمد هر آینه دیدنی باشد. ( کلیله و دمنه ) .
مهلتشان یک نفسی بیش نه
هیچکسی عاقبت اندیش نه.
نظامی.
مدتی این مثنوی تأخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد.
مولوی.
ادانة: به مهلت چیزی خریدن و بها را وامدار شدن. ( از منتهی الارب ) .
- مهلت خواستن ؛ استمهال. ( تاج المصادر بیهقی ) . زمان طلبیدن. زمان خواستن. استنظار. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) . درنگی خواستن. مدت خواستن : عبدالملک از کشنده خود یک زمان امان و مهلت خواست. ( سلجوقنامه ظهیری ص 23 ) . آن قدر زمان مهلت خواست سبب آنکه بعضی از این قرار از وجوه معاملات جرجان تحصیل می بایست کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ) . استکلاء، مهلت و تأخیر خواستن. تکلؤ، مهلت و زمان خواستن. ( منتهی الارب ) .
- مهلت دادن ؛ زمان دادن. مدت دادن. تطویل. ( منتهی الارب ) . فرصت دادن. تمهیل. استدراج. املا. انظار. تأجیل. ( ترجمان القرآن ) . تمدید مدت کردن. امهال. امداد. درنگ دادن. درنگی کردن. اساغة. ( منتهی الارب ) :
بدین مهلت که دادستت مشو از مکر او ایمن
بترس از آتش تیزش مکن در طاعتش کندی.
ناصرخسرو.
امروز تا آخر روز مرا مهلت دهید تا توبه تمام بکنم و عبادت به جا آورم و بیش از این مهلت نخواهم. ( فارسنامه ابن بلخی ص 101 ) .
گفت ای یاران مرا مهلت دهید
تا به مکرم از بلا ایمن شوید.
منبع. لغت نامه دهخدا

مهلت:
در مهلت، زمان برای بازگشت به سوی خدا و دور شدن از عذاب الهی داده شده است و عذاب قطعی نیست و انسان برای دوری از عذاب زمان دارد: فَمَهِّلِ الْکَافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدًا
درنگ
فرصت دادن
یارگی=مجال، مهلت
فرصت . . . .
سر رسید
در پارسی " مولش " از بن مولیدن به چم مهلت گرفتن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

اجال
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: دِرفِت ( کردی ) ، مِبدا mebdã ( کردی: مه ودا )