مهجور

/mahjur/

    separated
    forlorn
    obsolete
    archaic
    dead
    excluded
    forlorn obsolete

فارسی به انگلیسی

مهجور بودن
obsolescence

مهجور شدن
obsolesce

مهجور کردن
antiquate

مترادف ها

obsolete (صفت)
متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور

separated (صفت)
مهجور، علیحده

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: کوچیده 🇮🇷
توجه شود با محجور اشتباه گرفته نشود
وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿٣٠﴾
و پیامبر [درقیامت] می گوید: پروردگارا! همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند
بی کس و کوی ؛ بی کس و بی یار و معین و مهجور. ( ناظم الاطباء ) .
چه کنم با که توان گفت که او در کنار من و من مهجورم
این بیت مربوط به خدا است.
مهجور از بخت بد : دور افتاده از بد بختی ، انکه به سوی خوشبختی می رود
چون اسیری ز بخت خود مهجور
رسن از گردنم نمی شد دور
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 503 )
جدامانده
دور، پرت، جداافتاده، دور از ذهن، غیر مستعمل