مهبل

/mahbel/

    vagina

مترادف ها

sheath (اسم)
جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل

cunt (اسم)
کس، مهبل

vagina (اسم)
غلاف، مهبل

پیشنهاد کاربران

مهبل ؛ تحلیل و تفسیر مبسوط این کلیدواژه در متن زیر خدمت علاقمندان به این مباحث تبیین شده است ؛
محفل ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ، کلمه ی حف می باشد و حرف ( م ) در ابتدای ساختمان این کلمه نماد محل ، موقعیت ، مکان و منبع می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

در ساختمان کلمه ی محفل کلمه ی حفظ و حفاظت و محافظت نهفته شده است.
بر همین مبنا کلمه ی محفل به معنی مکان امن و حفاظت شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
مدل و حکمت نگارش و نگارگری حرف ( ح ) در مفهوم کلمات نماد یک موقعیت حاشیه ای و قابل مشاهده و بیرونی و خارجی می باشد که اگر به صورت حرف ( ه ) در ساختمان کلمات استفاده شود نماد یک مفهوم دارای عمق و مرکزی و نهفته شده در نهاد و نهان چیزی می باشد. مثل دو کلمه ی بحر و بهر که حقیقت نگارش حرف ( ح ) دارای یک عینیت واقعی به صورت موج دریا می باشد و مفهوم دریا را به صورت یک پهنه ی وسیع و دارای موج در مفهوم این کلمه ایجاد می کند. و نگارگری حرف ( ه ) که صورت یک دایره طراحی شده است اشاره به میان دار بودن و عمق چیزی را دارد مثل همین کلمه ی بهر در کلمه ی بحر که اشاره به قابل بهره برداری بودن از اعماق بحر را به ما می رساند.
همچنین در کلمه ی محفل که حرف ( ف ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ب ) می باشد کلمه ی مهبل در یک موقعیت کاربردی دیگر به معنی محل محبوس دارای محافظت قابل مشاهده است.
از کلمه ی ریشه ای حف در موقعیت های کاربردی مختلف در پهنه واژگان و دریای لغات استفاده شده است مثل نحیف حبس حبه حبوط حب و. . .
به عنوان نمونه تفسیر کلمه ی نحیف در متن زیر خدمت علاقمندان به مقوله ی زبان شناسی تحلیل و تبیین شده است ؛
نحیف ؛ افزونه ی حرف منفی ( ن ) در این کلمه به مفهوم نبودن و نداشتن می باشد.
در ساختمان کلمه ی نحیف کلمه ی حفظ و حفاظت و محافظت نهفته شده است به معنی نیاز به محافظت.
کلمه ی موازی که برای کلمه ی نحیف قابل تعریف است کلمه ی نزار به معنی نیاز به دریافت زور می باشد.
کلمه ی لاغر نیز به همینگونه که یک کلمه ی عربی می باشد حرف لا به معنی نبودن و غر که یک نیم کلمه در ساختمان کلمه ی لاغر می باشد به معنی غرش و خروش و خروشیدن به معنی نداشتن غرش و نداشتن توانایی برای خروشیدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
کلمه ی باریک نیز که دارای ریشه و مصدر بار به معنی پُری و پر بودن می باشد حرف ( ک ) در ساختمان این کلمه نماد کوچک بودن و کم بودن می باشد بر همین مبنا کلمه ی باریک به معنی کم بار بودن و پُر نبودن دارای معنا و مفهوم می باشد. حرف ( ب ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات به دلیل نزدیکی محل صدور آوای آن به حرف ( پ ) قابل تبدیل به حرف ( پ ) می باشد.

COMMODITY. A woman's commodity; the private parts of a modest
woman, and the public parts of a prostitute.
Old hat; a woman's privities: because frequently felt.
FRUITFUL VINE. A woman's private parts, i. e. that has
FLOWERS every month, and bears fruit in nine months.
dumb glutton : vagina
feed the dumb glutton : to have sexual intercourse.
DOODLE SACK. A bagpipe. Dutch. —Also the private parts of a woman.
Canal
1763, James Boswell, edited by Gordon Turnbull, London Journal 1762 - 1763, Penguin, published 2014, page 237:
I went to the park, picked up a low Brimstone, called myself a Barber, & agreed with her for Sixpence, went to the bottom of the park, arm in arm, & dipped my machine in the Canal […].
...
[مشاهده متن کامل]

box noun
1 an interrogation room US, 1998
• Back room. Interrogation room. “The Box, ” they called it. — John
Ridley, Love is a Racket, p. 203, 1998
2 the vagina; a woman UK, 1605
• I grabbed her by the shoulders, kissed her, and right quick from
...
[مشاهده متن کامل]

some instinctive sense shoved my hand right up her dress and
came up with her box shining golden in the golden sun. — Jack
Kerouac, Letter to Neal Cassady, p. 298, 10th January 1951
• She has no cherry, but she thinks it’s no sin / for she still has the
box that the cherry came in. — Bruce Jackson, Get Your Ass in the Water and
Swim Like Me, p. 229, 1964
• The broad was there in a short skirt with no drawers; when the guard
wasn’t looking—zip—she flashed her box, now you see it, now
you don’t—like the guy in the raincoat on the subway. — Edwin
Torres, Carlito’s Way, p. 123, 1975
• Are the billboards around town promoting Kool cigarettes’ flip - top
box in poor taste, pornographic—or neither? The ones that show a
young woman in bathing attire floating in an inner tube under the
caption: “Coolest box around. ” — San Francisco Examiner, p. 37, 15th
September 1976

دودور. ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) کنایه از شرمگاه زنان است و در مقام دشنام گویند: فلان به دودور دادارش خندید. ( از فرهنگ لغات عامیانه ) .
دریا . کنایه از شرمگاه زنان. ( از آنندراج ) :
عشق می آرد دل افسرده ما را به شور
مطرب ار طوفان بود دریای لنگردار را.
صائب.
گوهر خود را چو آوردی سلامت برکنار
کشتی تن را به این دریای بی لنگر گذار.
...
[مشاهده متن کامل]

صائب ( از آنندراج ) .
کتلها درو چون سرین زنان
که دریا بود از نشیبش عیان.
اشرف ( از آنندراج ) .

هاون . کنایه از فرج زن یعنی موضع جماع ایشان هم هست. فرج زن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . این کلمه در عربی به صورتهای هاوَن و هاوُن و هاوون آمده است.
Eve's custom house
obsolete The vagina. The phrase refers to the Biblical Eve.
مهبل برابر هست با کص.
کس میشه شخص ولی کُص اشاره به واژن داره و با شنیدن واژه کص و مخصوصا خوندنش سریع همون قسمت مورد نظر بدن انسان مونث به ذهنمون میاد.
عربها اصلا به واژن نمیگن کص بلکه واژن به عربی میشه: کس، مهبل، بظر، فرج، طبون.
...
[مشاهده متن کامل]

برای اشاره به واژن:
کص ✅
کس ❌
کث ❌
کوص ❌
کوس ❌
کوث ❌

fuckhole ( n. ) [hole n. 1 ( 1b ) ]
the vagina; the female genitals
love hole ( n. )
( US ) the vagina
love box ( n. ) [box n. 1 ( 1a ) /SE box]
( US ) the female genitals
moneybox ( n. ) ( also moneybag ) [its commercial potential]
the vagina
cockshire ( n. ) =
the vagina
cock holder ( n. )
the vagina.
" زِهراه"
" زِه" ، بن کنونی کارواژه " زهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد.
زه به چمِ رویان ( جنین ) و بچه بوده و زهیدن برابر با بچه آوردن است که کم کم به ریخت زاییدن ساده شده.
زِهراه = واژن، زایش راه
زهدان = جای بچه، بچه گاه
Pussy
خروسه ؛ چوچوله
حر. [ ح ِرر ] ( ع اِ ) شرم زن. عورت زن. فرج زن. لغتی است از حِر مخففه که در حِرْح مذکور است. ( منتهی الارب ) . رجوع به حرح شود. ج، احراح :
این هجو را جواب کن ار مرد شاعری
ای تو و شعرت ازدر مخراق و مخرقه
ورنه برو به کون زن خویش پای سای
ای حر مادرت بسر خر محرقه.
سوزنی.
واژن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)