منکوب کردن


    checkmate
    oppress
    overbear
    quell
    squelch
    strangle
    subdue
    suppress
    tread

فارسی به انگلیسی

منکوب کردن بلوا
quash

منکوب کردن شورش
quash

مترادف ها

overwhelm (فعل)
دست پاچه کردن، منکوب کردن، درهم شکستن، پایمال کردن، سراسر پوشاندن، مستغرق دراندیشه شدن

suppress (فعل)
موقوف کردن، خواباندن، فرو نشاندن، توقیف کردن، مانع شدن، منکوب کردن، پایمال کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر

beat (فعل)
زدن، شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، کوبیدن، تپیدن، منکوب کردن، ضرب زدن، سخت زدن

subjugate (فعل)
منکوب کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، تحت انقیاد در اوردن

پیشنهاد کاربران