منفور

/manfur/

    hated
    detested
    abominable
    accursed
    hate
    wretch
    wretched

مترادف ها

abominable (صفت)
زشت، مکروه، ناپسند، منفور، خبیی

hated (صفت)
منفور

unpopular (صفت)
منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور

loathed (صفت)
منفور

obnoxious (صفت)
منفور، مضر، نفرت انگیز، زیان بخش، گزنداور

outcast (صفت)
منفور، مطرود، رانده

cussed (صفت)
منفور، ملعون، نفرین شده

loathsome (صفت)
منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور

ungracious (صفت)
منفور، خشن، خارج از نزاکت، ناصواب

scurvy (صفت)
پست، منفور، پوشیده از شوره

پیشنهاد کاربران

منفور. [ م َ ] ( ع ص ) مغلوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || دورگردیده. ( آنندراج ) . || ترسیده. ( آنندراج ) . || نفرت کرده شده و ناپسند و مکروه. ( ناظم الاطباء ) . مورد نفرت واقعشده.
...
[مشاهده متن کامل]

- منفور شدن ؛ نفرت کردن و کراهت داشتن. ( ناظم الاطباء ) .
- || مورد نفرت واقع شده. ناپسند واقع شدن.
منبع. لغت نامه دهخدا

مردود
متنفر بودن ویا از چشم افتادن کسی ویا هر شخصی
کاشکی بعضی ها نمیخواستن فضولی کنن و دخالت تو کنن تو زبان فارسی تویی که کنایه میزنی تو اصلا وجودت برخلاف ادبیات فارسی است عزیز
نفرت انگیز
مَثَلِش میشه
پیه گرگ به بدنش مالیده
یعنی شدیدا منفوره
به زبان آمیانه میشه خار و عار تو چشم همه
مورد نفرت و ناپسند و رانده شده و مشمئزکننده