بر گرداندن، تامل کردن، فکر کردن، معکوس کردن، منعکس کردن، بازتابیدن، بازتاب دادن یا یافتن
reverberate(فعل)
طنین انداختن، پیچیدن، منعکس کردن، ولوله انداختن
mirror(فعل)
در اینه منعکس ساختن، بازتاب کردن، منعکس کردن
پیشنهاد کاربران
نقش پذیرفتن . [ ن َ پ َ رُ ت َ ] ( مص مرکب ) قبول نقش کردن . صورت و نقش چیزی را منعکس کردن . متأثر شدن : ز فخر نامش نقش نگین پذیرد آب گر آزمایش را برنهد بر آب نگین . فرخی .