منعکس

/mon~akes/

    reflected
    reverberating
    resounding

فارسی به انگلیسی

منعکس شدن
reflect

منعکس شدن دوباره صدا
reecho

منعکس شدن صدا
reverberate, echo

منعکس شده
reflection

منعکس شونده
reflective

منعکس کردن
image, mirror, reflect, retort

منعکس کردن دوباره صدا
reecho

منعکس کردن صدا
echo, reverberate

منعکس کننده
reflective, reflector

مترادف ها

reflected (صفت)
معکوس، منعکس، بازتابیده

پیشنهاد کاربران

منعکس سازد : وانماید. بازنماید. وانمود کند. بانمود گردان. جلوه گر سازد. وانمایش. بازنما. وانما. وانمای. باوانمود. بازوانماید. باوانمودگر. باوانمودکن. بازوانمودش. بازوانمودشها. بازنشان ها. ش. ان. دن. جلوه کردن.
انعکاس یافته، پدیدار، نمودار، ثبت شده