منعقد کردن


    coagulate
    curdle
    to coagulate
    to conclude
    to hold

فارسی به انگلیسی

منعقد کردن جلسه
hold

منعقد کردن عهدنامه
conclude

مترادف ها

hold (فعل)
چسبیدن، باز داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، منعقد کردن، تصرف کردن، نگه داشتن، در دست داشتن، جا گرفتن

convene (فعل)
جمع کردن، گرد امدن، منعقد کردن، دور هم جمع شدن، تشکیل جلسه دادن، هم ایش کردن

conclude (فعل)
خاتمه دادن، بپایان رساندن، منعقد کردن، نتیجه گرفتن، استنتاج کردن، ختم کردن

پیشنهاد کاربران