منع

/man~/

    prohibition
    inhibition
    prevention
    ban
    bar
    discouragement
    preclusion
    restraint
    veto
    forbidding

فارسی به انگلیسی

منع از شرکت
exclusion

منع از ورود
exclusion

منع تجارت
embargo

منع شده
taboo

منع عبورومرورشب
curfew

منع گسترش
nonproliferation

منع کردن
ban, discourage, forbid, prohibit, taboo

منع کردن به طور قانونی
enjoin

منع کننده
prohibitive

مترادف ها

prevention (اسم)
جلوگیری، منع، ممانعت، پیش گیری، پیش بندی

ban (اسم)
منع، لعن، حکم تحریم یا تکفیر، منع از راه ارعاب و تهدید

veto (اسم)
رد، منع، حق رد، رای مخالف، نشانه مخالفت

averting (اسم)
منع

prohibition (اسم)
منع، تحریم، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن، صدور حکم منع

forbidding (اسم)
منع

inhibition (اسم)
منع، بازداری، جلوگیری از بروز احساسات

hindrance (اسم)
پا بند، اذیت، ازار، منع، بازماندگی، مانع، سبب تاخیر، پاگیری

withholding (اسم)
منع

checking (اسم)
منع، بررسی، مقابله

interdiction (اسم)
جلوگیری، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی کردن

hindering (اسم)
منع، مانع، مزاحمت

forbiddance (اسم)
جلوگیری، بازداشت، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه 🇸🇦 :
نا گذار: قوانین سخت، ناگذار رسیدن به اهداف شرکت شد.
واپس: سرما واپس رشد گیاهان شد.
بازدار: عوامل بازدار پیشرفت را شناسایی کردیم.
پد ( پس زد ) : پد معلم از ورود دانش آموزان به حیاط مدرسه قابل درک بود.
...
[مشاهده متن کامل]

بازمان: بازمان والدین از مهاجرت فرزندان قابل درک است.
پسزن: پسزنی معلم از رفتارهای نادرست دانش آموزان کارساز بود.
رَدگر: ردگر سیاست های غلط، اقتصاد را بهبود بخشید.
بازبر: بازبر شدن سیل با سدهای محکم باعث نجات روستاها شد.
ناروی: ناروی کردن مسیر نادرست برای جوانان وظیفه والدین است.
راسد ( راه سد ) : راسد کردن مسیر تخلفات اداری.
پسزد: پسزد افکار منفی، تضمین موفقیت در کنکوره.
درنا: درنا کردن راه نفوذ دشمن با هوشیاری مرزبانان.
بَسدر: بَسدر شدن راه فرار مالیاتی با قوانین محکم.
پیش بندی: مدیر از اتلاف منابع پیش بندی کرد.
آستانش: سیستم ایمنی از ورود ویروس آستانش کرد.
رهبندش: پلیس از عبور خودروها رهبندش کرد.
پسایش: مادر از رفتن فرزند به مکان خطرناک پسایش کرد.
وازنش: معلم از ادامه شیطنت دانش آموزان وازنش کرد.
بازش ( باز داشتن ) : مادر از رفتن فرزندش به مهمانی خطرناک بازش کرد.
نارو ( نا روان ) : قانون از فساد اداری نارو می کند.
بسره ( بستن راه ) : مامورین از فرار متهم بسره کردند.

مَنَع:
به بازداشتن از امری که نه خیر و نه ضرری بر آن فرد، از آن امر متصور است منع گفته می شود . مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ به فرد سومی که هنگام بخشش نه گیرنده و نه بخشنده است و نه از بخشش ضرری به او می رسد و نه از نبخشیدن نفعی بر او وارد می شود، چنین کسی اگر صاحب متاع را از بخشش بازدارد به این کار منع کردن و به او مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ گفته می شود. منع تنها در کار خیر وجود دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

منع کردن = پَنامیدن ( منبع: لغت نامه دهخدا )
بنابراین
منع = پَنامش
نه آوردن
بازداشتن، جلوگیری نمودن
بجای �منع کردن� می توان بسته به ساختار و آرش عبارت یا جمله [گزاره] از �بازداشتن� و �جلوگیری نمودن� سود برد.
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر دهم اسپند ماه ۱۳۹۳
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/03/blog - post_78. html

بسیاری از واژه هایی که در پایان " ع " دارند ریشه ایرانی دارند مانند واژه شروع که ایرانی است ، زبان ساختگی عربی ، عین را در پایان واژه های ایرانی می افزاید و منع هم شاید ایرانی باشد به ویژه که در انگلیسی ، زبان همخانواده فارسی واژه ban را داریم که اگر عین در پایان آن بگزاریم بسیار همانند واژه منع می شود:
...
[مشاهده متن کامل]

بن: بنع
فراموش نکنیم که بسیاری از حرفا با حرفهای دیگر جایگزین می شوند و چه بسا که ب به م دگر گون شده باشد

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپ ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
نِژید ( سنسکریت: نِشیدهَ )
نِهیژ ( کردی: نِهیشتَن )