برشکستن = منصرف شدن
از صرافت چیزی افتادن: [عامیانه، کنایه ] از انجام کاری منصرف شدن .
Withdraw
She wanted to be a nurse but thought of night shift put her off or caused her to withdraw
برخاستن از چیزی و از سر چیزی برخاستن ؛ ترک کردن آن. ( آنندراج ) . دل برکندن از آن : اما می ترسیدم که از سر شهوت برخاستن کاری دشوارست. ( کلیله و دمنه ) . || صرف نظر کردن. درگذشتن : حضرت خلافت را شرم آمد و عاطفت فرمود و از سر گناهان وی که کرده بود برخاست. ( تاریخ بیهقی ) .
... [مشاهده متن کامل]
از سر آن برتوانی خاست تو
کژنشین با من بگو این راست تو.
عطار.
ملک را نصیحت او سودمند آمد و از سر خون او برخاست. ( گلستان سعدی ) .
معنی اصطلاح - > قید چیزی / کسی را زدن
از چیزی / کسی چشم پوشیدن؛ از داشتن چیزی / رفت وآمد با کسی چشم پوشیدن؛ چیزی / کسی را فراموش کردن
مثال:
وقتی آن بلا را سر من آوردند، دیگر قید همه ی خانواده را زدم و دیگر به هیچ کدامشان جوابی ندادم.
توضیح:
همچنین ← از خیر چیزی گذشتن
دست کشیدن / دست برداشتن ( از چیزی یا کاری )
ویرایشی بایسته درباره ی نوشته ی نادرست پیشینم
یاید می نوشتم:
دست کشیدن / دست برداشتن ( از چیزی یا کاری )
نمونه:
ما چون ( مانند ) چندین دهه ی [گذشته]، برابر با هنجارهای جهانی ( قوانین بین المللی ) از کُنش ( عملیات ) در دریاها و آسمانِ باختر ꞌاُکیانوس آرامꞌ، پشتیبانی از ꞌتایوانꞌ و پاسداری از اُکیانوس های هند و آرام، دست نخواهیم کشید ( منصرف نخواهیم شد ) .
... [مشاهده متن کامل] دست نکشیدن / دست برنداشتن ( از چیزی یا کاری )
نمونه:
ما چون ( مانند ) چندین دهه ی [گذشته]، برابر با هنجارهای جهانی ( قوانین بین المللی ) از کُنش ( عملیات ) در دریاها و آسمانِ باختر ꞌاُکیانوس آرامꞌ، پشتیبانی از ꞌتایوانꞌ و پاسداری از اُکیانوس های هند و آرام، دست نخواهیم کشید ( منصرف نخواهیم شد ) .
... [مشاهده متن کامل] از پای نشستن: باز ماندن، تسلیم شدن.
( ( همان زمان میان طلب در بستم و از پای ننشستم، . . ) )
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱ ) .
بازماندن از کاری ؛ منصرف شدن از آن. دست کشیدن از آن :
نشاید بماندن از اینکار باز
که پیش است بسیار رنج دراز.
فردوسی.
- گام از چیزی برداشتن ؛ از سر چیزی گذشتن. ازآن طمع بریدن. از آن چشم پوشیدن :
خواهی که رسی به کام بردار دوگام
یک گام ز دنیا و دگر گام از کام
بشنو سخنی نکو ز پیر بسطام
از دانه طمع ببر که رستی از دام.
منسوب به بایزید بسطامی ( از انجمن آرای ناصری ) .