منصب

/mansab/

    office
    post

فارسی به انگلیسی

منصب کلیسایی
benefice

مترادف ها

post (اسم)
پست، تعجیل، مسئولیت، منصب، سمت، موقعیت، مسند، مقام، شغل، چاپار، صندوق پست، بسته پستی، پستخانه، ارسال سریع، سیستم پستی، تیر تلفن و غیره، پست نظامی، مجموعه پستی، تیردگل کشتی و امثال آن

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

appointment (اسم)
کار، انتصاب، قرار ملاقات، وعده ملاقات، گماشت، منصب، وقت تعیین شده

پیشنهاد کاربران

منصب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
نشیم، جایگاه ( دری )
عربی فصیح:
مُنصَب
أصل هرچیزی
فارسی معاصر:
مَنصِب
عنوان واگذاری دولتی
. . .
با
منسب
منثب
. . .
اشتباه نگیر.
منصب. [ م َ ص ِ / ص َ ] ( ع اِ ) جای بازگشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || جای برپا شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . جای مرتفع و جایی که در آن چیزی افراخته می کنند. ( ناظم الاطباء ) . || اصل هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . اصل. ( اقرب الموارد ) . اصل مردم و جز او. ( مهذب الاسماء ) . فلان له منصب صدق ؛ یعنی فلان دارای اصل و نژاد نیکی است. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . || رتبه. ( غیاث ) ( آنندراج ) . رتبه و عهده ای که از جانب پادشاه به کسی مرحمت می گردد و وَرج و یا وِرج نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) . حسب و مقام و از آن به شرف استعاره کنند، و منه منصب الولایات السلطانیة و الشرعیة. و در شفاءالغلیل گوید: در کلام مولدین منصب عبارت است از عمل و شغلی که شخص بر عهده می گیرد. ( از اقرب الموارد ) . پایه. مقام. پایگاه. رتبه. ج ، مناصب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی.
منبع. لغت نامه دهخدا

[مقام، جایگاه یا مسئولیتی] است که به فردی واگذار می شود
جایگاه و کرسی جلوس ونمایان شدن پایگاه حکومتی
سلیم
منصب: واژه ای اربی ست به معنی رده های بالاتر
position
مقام و موقعیت