منزوی

/monzavi/

    aloof
    cloistered
    close
    godforsaken
    lone
    out-of-the-way
    secluded
    unsociable
    sequestered
    [n.] hermit
    recluse
    [adj.] secluded

فارسی به انگلیسی

منزوی سازی
sequestration

منزوی شده
sequestered

منزوی کردن
cloister, fence, immure, insulate, isolate, marginalize, seclude, sequester

منزوی کننده
isolator, seclusive

مترادف ها

hermit (اسم)
گوشه نشین، راهب، عابد، تارک دنیا، منزوی، زاهد گوشه نشین

recluse (اسم)
گوشه نشین، خلوت نشین، منزوی

solitudinarian (اسم)
گوشه نشین، منزوی

dissociable (صفت)
غیر اجتماعی، منزوی، گوشه گیر، انزواجو

cloistered (صفت)
منزوی

secluded (صفت)
منزوی

insular (صفت)
منزوی، جزیره ای، وابسته به جزیره، غیر ازاد، تنگ نظر

retired (صفت)
منزوی، متقاعد، بازنشسته، خلوت

offish (صفت)
خشن، منزوی

indrawn (صفت)
منزوی، جذب کرده، تو کشیده، به داخل کشیده، جذب شده بدرون

solitary (صفت)
مجرد، تنها، پرت، منزوی، تک، منفرد

پیشنهاد کاربران

سرسر. [ س ُ س ُ ] ( ص ) در تداول مردم قزوین ، آنکه اُنس نگیرد. آنکه به مهربانی نرم نشود. آنکه به تنهائی و دوری از دیگران مایل باشد. ( یادداشت مؤلف ) .
گوشه گیر مثل درونگراها
تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال :
ز بیکامی دلم تنهانشین است
بسازم گر ترا کام اینچنین است.
نظامی.
بت تنهانشین ، ماه تهی رو
تهی از خویشتن تنهاز خسرو.
نظامی.
خلوت گزیده. [ خ َل ْ وَ گ ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) عزلت گزیده. منزوی. خلوت اختیار کرده :
خلوت گزیده را بتماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست بصحرا چه حاجت است.
حافظ.
یکه و یالقوز ؛ تنها و منزوی.
|| آنکه تنهایی دوست دارد. آنکه از مردم گریزد. مردم گریز. ( یادداشت مؤلف ) .
گوشه گیر ، گوشه نشین ، کناره گیر ، کناره جو ، کناره گزین ، کناره نشین
این همه واژه پارسی!
درست نیست که واژه عربی "منزوی" رو به کار ببریم😢
هم خانواده: انزوا