منزل کردن


    to lodge

فارسی به انگلیسی

منزل کردن به طور موقت
lodge

منزل کردن در سرزمین بکر
plant

منزل کردن در کلنی
plant

مترادف ها

inhabit (فعل)
ساکن شدن، مسکن گزیدن، منزل کردن، سکنی گرفتن در، بودباش گزیدن در، اباد کردن

lodge (فعل)
منزل دادن، گذاشتن، منزل کردن، تسلیم کردن، ساکن کردن، مسکن دادن، پذیرایی کردن، قرار دادن، بیتوته کردن، به لانه پناه بردن

live (فعل)
زیستن، سکون کردن، منزل کردن، زندگی کردن، زنده بودن

roost (فعل)
منزل کردن، بیتوته کردن، جای شب بسر بردن، شب بسر بردن

camp (فعل)
چادر زدن، اردو زدن، منزل کردن، خیمه زدن

پیشنهاد کاربران

سکنی اختیار نمودن
مقر ساختن ؛ مسکن کردن. منزل ساختن. قرار و آرام یافتن :
دیده دشمن کند تیرت چو نقش چشم بند
گرچه در ظلمت عدو چون دیده ها سازد مقر.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 158 ) .
روزی چند در این جنة المأوی مقر و مثوی سازیم تا این درشت و نرم از پوست و چرم چگونه بیرون آید. ( مقامات حمیدی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- مقر کردن ؛ آرام کردن. مسکن ساختن. قرار گرفتن :
پادشه زاده یوسف آنکه هنر
جز به نزدیک او نکرد مقر.
فرخی.
منتظر مانده ام ز بهر ترا
کرده ام در میان باغ مقر.
مسعودسعد.

مسکن کردن
مسکن گزیدن
در کلام خراسانی به معنای حرکت کردن نیز آمده است.
( . . . دیگر روز این مواکب و لشکرها بازگشت و بر طرف هریو منزل کردند. )
ابوالفضل بیهقی.