منزل دادن


    accommodate
    house

فارسی به انگلیسی

منزل دادن به طور موقت
lodge

منزل دادن به نظامیان
quarters

منزل دادن در جای بهتر
rehouse

منزل دادن در جای نوتر
rehouse

مترادف ها

house (فعل)
جا دادن، منزل دادن، پناه دادن، خانه نشین شدن، منزل گرفتن

accommodate (فعل)
جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن

home (فعل)
منزل دادن، بخانه برگشتن، خانه دادن

lodge (فعل)
منزل دادن، گذاشتن، منزل کردن، تسلیم کردن، ساکن کردن، مسکن دادن، پذیرایی کردن، قرار دادن، بیتوته کردن، به لانه پناه بردن

roof (فعل)
منزل دادن، طاق زدن، سقف دار کردن

shelter (فعل)
منزل دادن، محافظت کردن، پناه دادن

پیشنهاد کاربران

مسکن دادن
set in a store
فرودآوردن
وارد کردن. منزل دادن کسی را با احترام : پیغامبر ایشان را به خانه سلمان فارسی فرودآورد. ( مجمل التواریخ و القصص ) .
برسمی که بودش فرودآورید
جهاندار پیش سپهبد چمید.
فردوسی.
فرودآور به درگاه وزیرم
...
[مشاهده متن کامل]

فرودآوردن اعشی به باهل.
منوچهری.
رسول دار رسول را بسرایی که ساخته بودند فرودآورد. ( تاریخ بیهقی ) . غازی را آنجا برده فرودآوردند. ( تاریخ بیهقی ) .
فرودآرید کآن مهمان عزیز است
شما ماهید و خورشید، آن کنیز است.
نظامی.
که گر مهمان مایی ناز منمای
به هر جا کت فرودآرم فرودآی.