مند


    full of
    having

پیشنهاد کاربران

وارهمند. دارهمند. چاخانمند. مادهمند. باورمند. چارهمند. کاره مند=کاره مند=کارمند. بهره مند. ؛
واره مند.
داره مند.
چاخان مند.
ماده مند.
چاره مند. کاره مند. کارمند.
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
مندمندمندمند
A Concise Pahlavi Dictionary
mānd ( M ) = House
suffix - ōmand ( M ) = quality
rāyōmand [M - l'd'wmnd , N - ry'mand] rich, majestic
. . .
See also:
N
for
to
ray
rāy
Notice
...
[مشاهده متن کامل]

References
Raymond
MRI
NDE
reymond
Rayray
https://abadis. ir/bepors/question/29952
https://abadis. ir/bepors/question/29949
https://abadis. ir/bepors/question/21611
https://abadis. ir/bepors/question/22543

" - مَند:mand - " در زبانِ پارسیِ نوین به پیروی از زبانِ پارسیِ میانه به دو ریخت می آید:
1 - " - مَند" بمانندِ واژگانی همچون " هنرمند و. . . " ؛
2 - " - ومَند : ōmand - " بمانندِ واژگانی همچون " تنومَند" . ( در زبانِ پارسی همچنین داریم : هستومَند و. . . ) .
...
[مشاهده متن کامل]

از هر دو ریختِ بالا می توان در راستایِ " سره سازیِ زبانِ پارسی" بهره برد.

به نظر می رسد مند به معنای دارنده چیزی به اندازه زیاد باشد
کارمند
اندیشمند
خردمند
و. . . . .
که همه دلیل بر فراوانی دارند
ریشه شناسی پسوند "مَند":
این پسوند در پارسی از "وَنت" در اوستایی می آید و این پسوند دچار دگرگونی آوایی ( ت/د ) و همچنین ( و/م ) شده است که دگرگونی دومی کمی کمیاب است.
این پسوند، برای نمونه در واژه ای که در فرتور زیر میبینید آورده شده است. این واژه برابر "زَستَ وَنت" است که "زستَ" همین "دست" است و "وَنت" نیز همین "مَند" میباشد، پس این واژه برابر "دستمند" است
...
[مشاهده متن کامل]

این پسوند "مَند" در پارسی در زبان یونانی به ریختِ "ont" در آمده است که با "وَنت" در پیوند است.
بِدرود!

مند
دوستان گِرامی.
بِکار بردن این واژه خیلی چَمین ( =منطقی ) نیست!
چرا که ما پیشوند بسیار ساده تَر "بِ" را داریم که هم برابر "به" است و هم برابر "با" و برابر دومش، جایگزین بسیار بِهتَری برای "مَند" است چون هم آسان تر است هم کوتاه تر و هم برای ساخت واژگانی که به راستی کاربردی هستند و میتوانند جایگزین برابر های انگلیسی و عربی شان شوند، بهتر است.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی شاید بگویید:"اگر واژه پَس از "بِ" نیز "ب" بود گویش آن واژه زیبا نمی شود"
باید پاسخ دَهَم که:
1 - این پدیده خیلی کم رخ می دهد.
2 - برای هر پسوند و پیشوندی چنین پدیده ای شایدی است. برای نمونه، اگر واژه پیش از "مند" با "م" پایان یابد، آنگاه چنین چیزی رخ می دهد پس این کاستی و کمبود همه پسوند ها و پیشوند ها است.
اگر هم جایی بود که باید از پسوند بِکار ببرید، پسوند "دار" بسیار بِهتر وشناخته شده تَر از "مَند" است. مردم تنها واژه با "مَند" ای که با آن کار دارند "کارمند" است!
پس بکار بردن از این پسوند، نادرست است و با چِرایی هم در این دیدگاه به آن پرداختم. پس تنها بِدانید که "مَند" برابر "دار" است و خواهشمندم در پیشنهادهایتان از آن بکار نبرید.
ولی مَن که باشم که بخواهم بگویم شما چه کار کنید یا نه!هر کاری دِلِتان خواست بکنید ولی تنها عَرض کردم که این یک پیشنهاد است و بِهتر است که اینگونه باشد.
بِدرود!

دیدگاه شماره 2:
پیشنهاد میکنم به جای پسوند "مند" از پسوند "دار" بکار ببریم که برابر هستند.
خب اگر برابر هستند چرا باید از "دار" بکار گرفت؟
چون که در میان مردم ایران، گفتن "مند" خیلی جا نیفتاده است و پسوند "دار" خیلی خیلی بیشتر جا افتاده است و یکی از پرکاربردترین پسوند ها است.
...
[مشاهده متن کامل]

پس به جای "مند" بهتر است در واژه سازی از "دار" بکار ببریم مگر آنکه نشود!
بدرود!

مندن ( فعل قدیمی ) : داشتن، در خود داشتن، در اختیار داشتن، گمان داشتن، اندیشیدن، فکر داشتن، درون رفتار داشتن ( برخلاف رفتار که می تواند صادقانه نباشد ) ، خصلت ذاتی داشتن، از ته دل داشتن، از درون ( نفس ) داشتن، از ذات خود داشتن
...
[مشاهده متن کامل]

ـمند : زابان گذشتۀ ( وجه وصفی گذشته ) مندن که بعنوان پسوند تصور می شود به معنی گرفته، دارا : هنرمند، توانمند، قدرتمند، آرزومند، گله مند، گلایه مند، ارجمند، خردمند، دانشمند، عیالمند، کارمند، دردمند،
منش : خصلت ذاتی، رفتار صادقانه، اندیشه، طرز رفتار و فکر درونی، طرز رفتار که از عمق جان بیرون آمده و از سر چاپلوسی و فریب نیست، خو، خوی، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت

واژه مند=چیزی که دارای واژه است.
در پارسی پهلوی این پسوند به شیوه اومَند بوده است یا به گونه ای دیگر پیش از مند، یک "او" بوده است که رفته رفته برای گویش آسانتر از میان رفته است.
با دوستی که گفت مند کردیه موافق ترم چراکه اگه مند فقط به معنی دارا و صاحب باشه در واژه هایی مانند مستمند چندان رسا و گویا نیست مگر اینکه بگیم مستمند یعنی مانده در مُستی و بیچارگی که در این صورت مند به معنی مانده در بیچارگیه و در همین صورت وقتی بگیم هنرمند و دانشمند یعنی کسی که چنان مانده و غرق در هنر و دانشه که هیچ جوره نمی شه درش آورد. کوتاه اینکه مند کوتاه شده مانده س .
...
[مشاهده متن کامل]

سپاس از آبادیس
و سپاس از دوستان

مند
در آخر کلمه می آید و صاحب و دارا بودن را می رساند مثلا دردمند یعنی کسی که درد دارد و صاحب درد است یا ثروتمند یعنی کسی که دارا و صاحب ثروت است
سمند نام یک ماشین
Mond
ستون های چوبی کپر در زبان ملکی گالی بشکرد
گلمند
خواهش منو
هنرمند، توانمند، علاقه مند، سال مند
سود گرفته
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)