کج، فاسد، نا درست، گمراه کننده، شیطانی، بدشگون، نامیمون، بدخواه، بدیمن، منحوس
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
شوم روی . ( ص مرکب ) نامبارک روی . منحوس رخ . مقابل فرخ لقا : به گفتار گرسیوز شوم روی گران کرد بیهوده دل را بدوی . فردوسی .
منحوس: ( شوم )
منحوس:شوم
برابر و همسنگ پارسی سره این واژه:
بدگهر
بدشگون
ناخجسته
نافرخنده
بدگهر
بدشگون
ناخجسته
نافرخنده
منحوس:شوم ( چیزی که باعث بدبختی میشه )
مثال:ویروس منحوس
مثال:ویروس منحوس