منحنی

/monhani/

    arc
    curve
    graph
    semicircle
    curve(d)

فارسی به انگلیسی

منحنی حلزونی
helix

منحنی مخروطی
conic section

منحنی میزان
contour line

منحنی هادی
quadratrix

منحنی کردن
arch

مترادف ها

curve (اسم)
خم، منحنی، خمیدگی، پیچ، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء

curved (صفت)
خم، منحنی، چنبری

crumpled (صفت)
منحنی، مچاله

askew (صفت)
مورب، اریب وار، منحنی

bent (صفت)
خم، منحنی، خم شده، خمیده، مایل

پیشنهاد کاربران

منحنی: خمیده
منحنی= خَهله
هذلولی یا ابَر پَرته ( نوعی منحنی که خِمی باز است که از برخورد یک صفحه با هر دو نیمه مخروط دوتایی پدید میاید.
قوس - کمان
منحنی: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
کوتیکا kutikā ( سنسکریت )
گوژیک gužik، خمان xamān، جفتا jaftā ، چمیده camide ( دری )
دوقات duqāt ( خراسانی ) .
با کاربر ایرزاد همسو ام.
بهترین برابرنهاد برای واژه منحنی، واژه زیبا و خوش آوای خمیدار است.
《 پارسی را پاس بِداریم 》
مُنحَنی
واژه ای اَرَبی که تاکُنون واژه ای شایِسته بَر پایه یِ دستورِ واژه سازیِ پارسی بَرایِ آن بَرساخته نَشُده اَست .
پیش نَهاد :
با نِگَرِش به چِهرِ خَمینِ یا خَمان یا خَمدار آن پیش نَهاد می شَوَد اَز کارواژه یِ خَمیدَن یا خَمودَن بَهره بُرده شَوَد.
...
[مشاهده متن کامل]

نِمونه هایِ کارپایه دَر پارسی :
آمادَن / آمودَن ؛ فَرمودَن ، نِمودَن ، . . .
پِیمیدَن / فُهمیدَن، . . .
کارپایه / مَصدَر : ( خَمیدَن ) ، خَمودَن مانَندِ : نِمودَن
● مُنحَنی = خَمودار ( خَمیدار )
خَمودار : بِسَنجید با نِمودار
خَمودار : خَمود - آر مانَندِ : نِمودار : نِمود - آر

کوله
کج و کوله
کمانه، کمانی ، رودانه
متضاد:صاف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)