منتخب. [ م ُ ت َ خ َ ] ( ع ص ) برگزیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . برگزیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . مختار. ( اقرب الموارد ) . گزیده. بگزیده. گزین. دست گزین. انتخاب گشته. خیاره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ... [مشاهده متن کامل]
ز فرزانگی رای تو منتخب وز آزادگی رسم تو مختصر. عنصری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 45 ) . آفتاب مهتران دهر ابومنصور کوست از کریمان اختیار و از سواران منتخب. قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 33 ) . از معالی هست کردارت همیشه منتخب وز معانی هست گفتارت همیشه مستفاد. امیرمعزی ( دیوان چ اقبال ص 190 ) . فکرت بنده چو معنی خوش آورد به دست طبع زودش بر مدح تو کند منتخبی. سنائی ( دیوان چ مصفا ص 321 ) . مقام منتخبان است و مقصد احرار مخیم فضلا و مکان اعیان است. عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 63 ) . تا در جهان معاقبت روز و شب بود گردون مطیع صدر اجل منتخب بود. عبدالواسع جبلی ( ایضاً ج ص 78 ) . گرچه شیبان در عرب بود از امیران معتبر ور چه مهران در عجم بود از بزرگان منتخب. عبدالواسع جبلی ( ایضاً ص 33 ) . چون هوا تاری شد از ابر سیاه تندباد چون زمین خالی شد از گلهای خوب منتخب. عبدالواسع جبلی ( ایضاً ص 34 ) . بی تو ترتیب شب و روز و مه و سال مباد که ز سرجمله آن مدت تو منتخب است. انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 51 ) . در سمر گفتند هر دو منتخب سرگذشت نیک و بد تا نیم شب. مولوی. مشتغل ماندند قوم منتخب روز رفت و شد زمان ثلث شب. مولوی. شیخ الاسلام در �عوارف � از آن جمله منتخبی آورده و در این مختصر از آن منتخب ، نبذی و شطری انتخاب کرده شد. ( مصباح الهدایه چ همایی 327 ) . - منتخب گشتن ؛ برگزیده شدن : آزادگی ز سیرت او گشت منتخب فرزانگی ز همت او گشت معتبر. عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ج 1 ص 188 ) . || رجل منتخب ؛ مرد بددل و مرد عقل رفته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . مرد ترسوی عقل رفته. و مؤنث آن منتخبة است. ج ، منتخبات. ( از اقرب الموارد ) . منتخب. [ م ُ ت َ خ ِ ] ( ع ص ) برگزیننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . آنکه برمی گزیند و پسند می کند بهترین چیزی را. ( ناظم الاطباء ) . || بیرون کشنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . منبع. لغت نامه دهخدا
منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ واژه های سره فرهنگ فارسی هوشیار واژگان مترادف و متضاد
نقاوه
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پراویک prãvik ( پراو از سنسکریت: پْراوْر prãvr = انتخاب + پسوند «یک» ) آهیوپیک ( آهیوپ از سنسکریت: آبْهیوپَگَم= انتخاب + «یک» ) سَموهاریک ( سَموهار از سنسکریت: سَمودهارَ= انتخاب + «یک» )
این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن اینهاست: گُزینیک Gozinik ( پهلوى: ویزینیک : منتخب ، گزینش شده ) ، چیتک Chitak ( پهلوى: منتخب ، چیده شده ) ، پدویزین Padvizin ( پهلوى: منتخب، گُزیده ، ممتاز ) ، گُزیده Gozideh ، پدچین Padchin ( پهلوى: منتخب، چینش شده ) ، ... [مشاهده متن کامل]
دُشیک Doshik ( پهلوى: منتخب ، محبوب، معشوق ) ، پراویک Peravik ( پراو Perav از سنسکریت: پْراوْر Pravr = انتخاب + ایک پسوند مفعولى: منتخب ) آهیوپیک Ahyupik ( آهیوپ Ahyup از سنسکریت: آبْهیوپَگَم= انتخاب + ایک پسوند مفعولى : منتخب ) سَموهاریک Samuharik ( سَموهار Samuhar از سنسکریت: سَمودهارَ= انتخاب + ایک پسوند مفعولى:منتخب )