من در اوردی
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
لغت نامه دهخدا:
من درآوردی . [ م َ دَ وَ / وُ ] ( ص مرکب ) چیز من عندی . حرفی یا مطلبی یا کاری که انسان از خود دربیاورد ( غالباًاین صفت موقعی استعمال می شود که کار من درآوردی خراب شده باشد ) . من درآری . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) . من عندی . مجعول . مصنوع . برساخته . ساختگی . اختراعی بد و نامطبوع و غالباً بی سابقه . ابداعی بی اساس و نامعقول . من درآری . من درآورده . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
... [مشاهده متن کامل]
من درآوردی . [ م َ دَ وَ / وُ ] ( ص مرکب ) چیز من عندی . حرفی یا مطلبی یا کاری که انسان از خود دربیاورد ( غالباًاین صفت موقعی استعمال می شود که کار من درآوردی خراب شده باشد ) . من درآری . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) . من عندی . مجعول . مصنوع . برساخته . ساختگی . اختراعی بد و نامطبوع و غالباً بی سابقه . ابداعی بی اساس و نامعقول . من درآری . من درآورده . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
... [مشاهده متن کامل]