bread-and-butter, meal ticket
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
راهرو، تصویب، قطعه، گذرگاه، روی داد، نقل قول، عبور، معبر، سیر، عبارت، انقضاء، گذر، پاساژ، اجازه عبور، حق عبور، کار کردن مزاج، عابر، ممر، سفر دریا، عبارت منتخبه از یک کتاب
پیشنهاد کاربران
گذرگاه
محل عبور
یک استعمال دیگر داره، مثل: ممر درآمد کافی غیر از کشاورزی نداشته باشند. [قانون واگذاری زمینهای زیر کشت به کشاورزان]
که معنای منبع می دهد.
که معنای منبع می دهد.
جای گذشتن
محلی برای عبور عموم مردم، گذرگاه.